۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

نامه چهارم روح الله زم خطاب به رهبر ایران: «آقای خامنه‌ای! خدا به شما رحم کند» / ۱۸ اسفند ۱۳۹۰

جناب آقای علی خامنه ای
رهبر حکومت اسلامی ایران
با سلام

اکنون که گفتار چهارم خود را با شما آغاز میکنم صدای پای چکمه پوشانتان را در نزدیک خود احساس میکنم…زیرا خر حکومت شما نصفه و نیمه و هراسناک از پل “مشارکت مردم” گذشت و موسم حذف و برخورد شدید تربا مخالفان فرا رسید.امروز در بیانات شما مطلبی خواندم که گفتید:نقش مردم در احیای فضای سبز کشور زیاد است!! انتخابات تمام شد و مردم باید نقش خود را برای رشد سبزه و چمن بکار گیرند و کاری به کار حکومت شما نداشته باشند
ما هر چه انتظارکشیدیم پیام تبریکی از سوی شما به ملت ایران بابت  آن “نمایش” واصل نشد.براستی چرا؟؟ مگر مشارکت این دوره مردم ایران در انتخابات دشمن شکن تر از گذشته نبود؟پس چرا پیام تبریکی صادر نفرمودید؟البته مستندات و آمارهای  منتشره نشان میدهد آنقدر این حضور کمرنگ بوده است که کوچکترین فرمایشی از ناحیه شما میتواند رسوایی جدیدی به راه بیندازد.پس بهتر است همچنان سکوت اختیار کنید تا صدای من به گوش شما برسد. شما و یارانتان مرا به یاد “نوستر داموس” ستاره شناس معروف فرانسوی می اندازید.در تمام دنیا تا چند روز مانده به انتخابات , نه نتیجه مشخص است و نه میزان مشارکت.این مهم بوسیله نظر سنجی های متعدد مراکز علمی مستقل انجام می پذیرد.اما ماشاء الله بر شما,ماشاءالله بر حکمت شما,ماشاءالله بر تدبیر شما.از یکماه قبل از انتخابات افرادی در حکومت میزان مشارکت مردم را 64 %اعلام کردند.واقعا در ایران “نوستر داموس” زیاد داریم….بگذریم
 اما حالا زمان آن رسیده است که باور کنید مشروعیت ندارید.رهبری که مشروعیت مردمی ندارد باید مسند را ترک گوید و سراغ کار و بار جدیدی برود.چرا هنوز بر روش گذشته خود اصرار می ورزید؟آیا از تجربه دردناک سقوط  حاکمان غیر مردمی در سالیان گذشته عبرت نمیگیرد؟
یاللعجب از این رفتار
من عاقبت چنین سخنان تندی را که بر زبان جاری میکنم میدانم.و عاقبت شما را نیز اگر بر مدار اصلاح امت حرکت نکنید…من خود را آماده پرداخت هزینه های سنگین تر از گذشته کرده ام.آیا شما نیزخود را برای دادن هزینه های سنگین آماده نموده اید؟
و اما حالا…گواهی میدهم به وحدانیت خداوند عزوجل که هر چه بر زبان رانده و می رانم جز حق و حقیقت نباشد و شهادت میدهم که خود را برای “شهادتی”عظیم در این راه مهیا نموده ام
چه اینکه چکمه پوشانتان لحظه به لحظه به من نزدیک تر می گردند.اما چه باک از شما و سربازانتان؟راه ما حق است و شما سالهاست که بر مدار باطل میچرخید و العاقبت للمتقین

جنای آقای خامنه ای

چه خوب که به نامه های ما پاسخی نمی گویید.چرا که ما عزممان جزم تر میشود که بخشی از ابعاد پازل “حکومت شما” را واگویی کنیم تا آیندگان بدانند پیوند دین و سیاست چه عاقبت شومی برای مردم ما در پی داشته است.شما اهمیت ندهید تا ما همچنان بگوییم
در جستار گذشته از داخل بند الف زندان اوین مطالبی را برای شما و خوانندگان بیان نمودم و نام سربازجویی که لهجه اصفهانی داشت را برایتان گفتم.لازم است که بدانید در اجزاء مختلف حکومتتان به نام اسلام چه جنایاتی صورت می گیرد.البته شخصا معتقدم شما بر همه امور به خوبی واقف هستید و میدانید که “پروژه اندلس سازی ایران” در چه مرحله ای قرار دارد.اما اکنون میخواهم موارد دیگری را برایتان بازگو نمایم
روز شنبه پس از خطبه نماز جمعه آیت الله هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه سال 88 برای بازجویی به اتاق بازجو هدایت شدم.جریانات بازجویی بنده عمدتا حول محور انتخابات سال 1384, چرایی گزارش تقلبات انتخاباتی آن زمان به وزارت کشور با محوریت شکایت شورای نگهبان از بنده به وزارت اطلاعات و درخواست دستگیری من و هر نوع ارتباط سازمانی با انتخابات سال 88 بود.سر بازجوی من(مصلحی) روزنامه اطلاعات را بدست من داد.صندلی را رو به دیوار چرخاند و گفت بخوان! مطلب مورد نظر او خطبه های نماز جمعه روز قبل بود.گفت نظرت چیست؟گفتم نظری ندارم.گفت تحلیل ما از خطبه هاشمی اینست که هاشمی از دستگیری نزدیکانش ترسیده.ما هم میخواهیم نزدیکان او را دستگیر کنیم و برای اینکار احتیاج به اطلاعاتی از سوی تو داریم…سیر سوال و جواب ادامه یافت تا اینکه به “هنگامه شهیدی” رسید.گفت تو او را می شناسی و باید بگویی که او را در دفتر مهدی هاشمی دیده ای و مهدی به تو 5 میلیون تومان پول نقد داده تا تو به او برسانی.و اینکه من باید برای آزادی خود اقرار میکردم که مهدی هاشمی را به هنگام رابطه نامشروع با هنگامه شهیدی دیده ام.بعد از فشارهای زیاد و کتک خوردنهای مفصل حاضر نشدم که همکاری بازجوی محترم را برای اجرای منویاتش بر جان بخرم.او گفت فردا به سراغم خواهد آمد.اما برای این عدم همکاری یکهفته در سلولم مرا تنها گذاشت و هیچکس حتی سراغی از من نگرفت.یکهفته پر از هیاهوی ذهنی. باور کنید که در گرمای تابستان 88 از ساعت 6 صبح تا ساعت خاموشی سلولها(10شب)مرا در سلولم بی هیچ روزنه امیدی رها کردند و برای بازجویی به سراغم نیامدند.لحظه های سنگین بی هیچ روزنه امیدی
پس از یکهفته جناب مصلحی(اخوی وزیر اطلاعات کنونی) به سراغم آمد و گفت:” آقا روح الله؟راجع به آن موضوع دیگر لازم نیست اعتراف بدی.ما موضوع را حل کردیم و فرد دیگری شهادت داد” ! و به همین راحتی آبروی مسلمانی ملعبه دست حکومت شما شد…
در جلسه بعدی بازجویی عکس فردی را به من نشان داد و گفت او را می شناسی؟گفتم بله.او از محافظان آیت الله هاشمی رفسنجانی است.گفت او را گرفته ایم و بعد از یکماه بازجویی فنی(بخوانید شکنجه)گفته است به من 100 ورق سفید بدهید تا من هر چه را که شما گفتید بنویسم و زیرش را اثر انگشت بزنم.مصلحی گفت : آن محافظ (نامش محفوظ است) گفته مهدی هاشمی فاسد ترین فرد بر روی زمین است.البته برای شنیدن و امضاء چنین سخنی از او بارها صدای ناله و فغانش را در اتاق کناری بازجویی خود می شنیدم و حتی میدانم که برای فشار به او اعضاء خانواده اش را نیز مورد آزار و اذیت قرار دادند.
و در آخر با خنده گفت:ما هم به او 200 ورق دادیم تا بنویسد.او هم هر آنچه از کودکیش به یاد آورد , نوشت. آقا روح الله؟؟ شما هم از او یاد بگیر.اگر هر چه را که باید , بنویسی زودتر ترا آزاد خواهیم کرد!!  این آقا همان بود که با نام حضرت زهرا(س) مرا پند میداد,آثار مهر بر پیشانیش بود و به دستور او مرا مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار می دادند.آیا این بود حکومت عدل علی که سالها به ما وعده داده بودید ای خاک پای قنبر غلام علی ؟؟
همانطور که میدانید یکی از اقوام دور ما , محافظ شخصی شما در منزلتان است!! او سالها پیش زمانی که پانزده ساله بودم 5 عدد پوکه فشنگ خالی از سلاح روولور خود به من داد تا مثلا به زعم خود یادگاری به من داده باشد.
در مکاشفه ماموران شما از منزلم آن 5 پوکه فشنگ (که نمیدانم کجا بود)پیدا شد و پروژه بعدی اطلاعات سپاه ظالم شما کلید خورد.آن پروژه این بود:” اقرار به قتل ندا آقا سلطان” با آن پوکه های فشنگ کشف شده!

آقای خامنه ای

حتما از آقای مصلحی وزیراطلاعات و یا اخوی ایشان سوال کنید که من چه مقدار بابت این بازجوییهای فنی و درد آور در زندان سپاه شما نگهداری شدم و چقدر تحت شکنجه های روحی و جسمی بودم تا به قتل ندا آقا سلطان با آن پوکه های فشنگ اعتراف کنم. بعدها در سلول خود از طریق محفظه ای که رو به محوطه بازجویان باز بود متوجه شدم فرد دیگری نیز برای به گردن گرفتن قتل ندا آقا سلطان تحت شکنجه و بازجویی فنی! است که صدای آن فرد را در حال شکنجه و داد و فریاد می شنیدم و بر خود میلرزیدم مبادا او قتل ندا را زیر شکنجه بر عهده بگیرد و طناب دار را بر گردن خود لمس کند.

جناب آقای خامنه ای

آن زمان که شما و تمامی رسانه هایتان باد در گلو انداختید و شیخ مهدی کروبی را به دروغگویی و همنوا شدن با رادیو اسراییل متهم کردید فردی نحیف و سیه چرده را به سلول ما آوردند.الحق و الانصاف امکانات جاسوسی سلولهای سپاه اینقدر کامل است که صدای بال جنبده ای بر هوا را نیز ضبط و شنود میکند.در زمان ورود این فرد به ما گفتند که او جاسوس هسته ای ست و در حال حمل اورانیوم دستگیر شده است.اگر کسی با او هم صحبتی کند شریک جرم او محسوب میشود.من مکان و مقدار تجهیزات امنیتی سلولها را می دانستم.برای همین با اتخاذ تدابیری با او هم صحبت شدم.
او شاگرد پدرش در یک مغازه کبابی بود.هرشب ساعت 12 شب پس از تعطیلی کبابی پدرش به نزد عمه سالخورده اش میرفت و نیازهای او را برطرف میکرد, و پس از آن به منزل خود رفته , از همسر باردارش محافظت می نمود. در شبی از شبهای پس از انتخابات و سرکوب وحشیانه مردم توسط شما و جماعت “ساندیس به دوش” , سه موتور سوار بسیجی به او گیر دادند.اوبا دمپایی در حال رفتن به منزل عمه اش بود تا او را ببیند و نیازهایش را برطرف سازد.آن جماعت احشام از او پرسیدند به کجا میروی این وقت شب؟ در تظاهرات بودی؟ او پاسخ داده بود:دارم میرم خونه عمه ام !  آن احشام  فکر کرده بودند قصد تمسخرشان را دارد.
در همان پیاده رو وحشیانه او را کتک زدند و به مسجدی در غرب تهران برده و در “خانه خدا” نیز بصورت مفصل تری او را مضروب ساختند . پس از آن او را به پایگاه مقداد در خیابان آزادی هدایت و فردای آنروز راهی کهریزک کردند.او اینها را گفت و سر به زیر انداخت و مخفیانه اشک ریخت و جزییات تجاوزهای مکرر ماموران و اوباش را به خود بازگو کرد. بند بند وجودم از هم گسست و تنم لرزید.
آری…او یکی از سه شاهد شیخ مهدی کروبی بود.بعد از اینکه هیئت سه نفره منتخب شما و قوه قضاییه برای اثبات ادعای شیخ نزد او رفت او برای صحت ادعای خود سه شاهد قربانی را به آنان معرفی کرد.آن هیئت سه نفره روحانی قرار بود از آن سه شاهد تحقیق بعمل آورند تا صحت ادعای شیخ را جویا شوند و مرتکبان این اعمال شنیع را مجازات نمایند. اما او را به همراه دو شاهد دیگر دستگیر کردند و به بند الف سپاه آوردند.
قاضی سعید مرتضوی شخصا برای بازجویی او بارها به زندان اوین آمد و پس از هفته ها بازجویی توسط بازجویان , همان شکنجه ها و آزارهای بازجویان را بر سر او آورد چرا که: ” او نباید ادعای کروبی را تایید میکرد “.سعید مرتضوی جنایتکار او را شخصا شکنجه کرد.مورد هجوم و ضرب و شتم وحشیانه خویش قرار داد و شخصا به او گفت اگر ادعای کروبی را تایید کنی زنت را به همراه بچه باردارش جلوی چشمانت تکه تکه خواهم کرد.
او برای نجات جان همسر و فرزند در راهش ادعای کروبی را تایید نکرد.اما سال گذشته متوجه شدم  برای اینکه جان همسر و فرزندش را نجات دهد پس از آزادی از بند الف ,ازهمسرش جدا شد تا از ظلم سپاهیان جبار شما جان همسر
و کودکش در خطر نیفتد .
آیا میدانید اگر در دادگاهی صالحه یا در خیابان و بیابان به دست ستم کشیدگان بیفتید و آنها شما را خالی از حلقه های سنگین تیم محافظتان بیابند با شما چه خواهند کرد؟
آیا میدانید چه بذر خشم و کینه انباشته ای در دل مردم از خود کاشته اید؟حتما توقع ندارید که از این خشم و کینه انباشته در دلشان , محبت و بزرگواری آنان را درو کنید؟
خدا به شما رحم کند.
خدا به شما رحم کند.
خدا به شما رحم کند.
نجوای زیر لبانمان در ساعات مکرر بازجویی , ساعات مختلف شکنجه و ساعات مختلف انتظار این بود و حال نیز همان است و تغییری نکرده : ” الا لعنت الله علی القوم الظالمین”.

جناب آقای خامنه ای

شما در چندین مناسبت اقدام به محکومیت ظاهری فجایای کهریزک و کوی دانشگاه تهران نموده اید.اما چرا برای سپردن سعید مرتضوی جنایتکار و احمدرضا رادان شکنجه گر به دست عدالت تعلل کرده اید؟
آیا این جنایتکاران نسبت سببی یا نسبی با شما دارند که از اجرای عدالت برای اقوام خود هراسناکید؟
اطمینان کامل داشته باشید که هر چه صدای چکمه پوشانتان را نزدیک و نزدیک تر به خود حس کنم زوایای تاریک تری را از شکنجه منتقدان, بی گناهان و مخالفانتان در بند الف  زندان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازگو خواهم کرد.
قطعا دلتان نمی خواهد مردم از شکنجه های رفته بر سید محمد علی ابطحی, محمد عطریان فر و سعید حجاریان و دلیل آن اعترافات در صدا و سیما و” دادگاههای فرمایشی” چیزی بدانند.
اما بدانید ایستادگی من در برابر ظلم شما به فضل الهی دائمی خواهد بود و از کشته شدن در راه حق و حقیقت هراسی بر دل ندارم.ممکن است این عزیزان عرایض من را بنا به شرایط و مصالحشان انکار نمایند.لکن همه عاقلان خواهند فهمید که این انکار برای نجات جانشان از دست شماست.
ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون (و باید از میان شما گروهی مردم را به نیکی دعوت کنند و به کار شایسته وا دارند .از زشتی باز دارند وآنان همان رستگارانند)
تا گفتار بعدی یا حق

http://radiokoocheh.com/article/141643
http://www.rahesabz.net/story/50389
http://www.balatarin.com/users/playallnight/links/voted?page=2
http://lettertoleaderofiran.blogspot.fr/2012_04_01_archive.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر