۱۳۹۳ فروردین ۲۹, جمعه

محمود و سودای ویرانگریِ دوباره


محمود ویرانگر و اعوانش نقطه ضعف جامعه را پیدا کرده اند. آنها در حال سازماندهی نیروهای خود برای حضور در انتخابات مجلس خبرگان و مجلس شورا هستند و زیرکانه در نیروهای رسانه ای موافق با خود را سامان و بدنبال بازسازی چهره خویش هستند.

متاسفانه کمبود نقدینگی دولت برای پرداخت یارانه نیز - که حاصل مدیریت احمقانه محمود و یاران بر کشور است - زمینه استفاده سوء برای سرپوش گذاشتن بر کثافاتشان را فراهم کرده و با پوشش "دفاع از حق مردم مستضعف برای دریافت یارانه" برای تخریب دولت در حال تلاش هستند.

چندی پیش قرار بود محمود زبان از کام درآورد و ناگفته هایی را باز گوید،با توجه به اینکه گوش ما به بلوف های او طی هشت سال گذشته عادت کرده بود،آن سخنان را به حساب بی صداقتی او گذاشتیم و به این سخن او وقعی ننهادیم.اما همان روزهای پس از انتخابات طی مکاتبه ای از او خواستم که سکوت کند تا عاقلان کشور زمام امور را در دست گیرند. چکیده آن مکاتبه - که طبق شنیده ها شخص محمود آنرا خوانده است - حاکی از این بود که در کار عاقلان دست درازی نکن و زبان به کام بگیر تا عاقلان کشور ویرانه های بجای مانده از دوران تو را خاکبرداری و ساختمان کشور را اصلاح کنند.هر چند این ساختمان اصلاح شدنی نیست،چون فردی اختیارات مطلقه بدون پاسخگویی در راس کشور را دارد و کشور بر اساس منافع شخصی او اداره میشود.

طبق خبری که امروز صبح از "منابع موثق" به دست من رسیده است "محمودیان" در حال برنامه ریزی و گمانه زنی و تحلیل جامعه شناختی در جلسات مرتب و غیر رسمی خویش هستند و یکی از ترفندهایی که قرار است بدان متمسک شوند ، تحریک و برافروختن روحیه مذهبی مردم و سوء استفاده و موج سواری از غلیان احساسات دینی افراد ناآگاه و غافل است.کاری که در تخصص رهبر جمهوری اسلامی ست و بارها بدین شیوه "دین و سیاست" را با یکدیگر تلفیق و صید مورد علاقه خویش را از این راهبرد به تور انداخته است.نمونه های زیادی در این مبحث وجود دارد؛ بارزترین آنها روز 9 دی بود که با استفاده از احساسات مذهبی افراد کم اطلاع و ناآگاه "خر لنگ خویش" را از "پل مراد معلق" رد کردند و با تحریک احساسات دینی مردم،به اهداف سیاسی خویش دست یافتند.قرار است با تحریک این احساسات،زمینه حمله شدید به دولت را فراهم کنند و فضا را برای ورود خویش،این بار به "عرصه تصمیم گیری کشور" مجددا مهیا کنند.

بعنوان نمونه عرض میکنم ؛ اگر خاطرتان باشد در سال 1386 اجناسی را از کشور چین وارد کردند که مصداق توهین به اعتقادات مسلمانان بود.آن اجناس را سریعا جمع آوری کرده و دیگر چنین اجناسی وارد کشور نشد.حالا دوباره تیم وارد کننده،آن اجناس را وارد و در بازار کشور توزیع کرده است.بدین سان زمینه مشغولیت دولت و برآوردن فریاد وااسلامای مراجع غافل و خفته و همچنین بسیجیان دهان گشاد را فراهم کرده، آتش تهیه حمله به دولت را فراهم می کنند تا رهبر را برافروخته کرده و بگویند : این ما بودیم که توانایی عمل به منویات تو را داشتیم،ویرانگر بودیم،اما جریان دوست داشتنی تو بودیم!

مصادیق دیگری هم به اطلاع بنده رسیده است که به مرور اطلاع رسانی خواهم کرد.لازم است این سخنان به نحو مناسبی باز نشر شود تا مردم و کارشناسان از حیلت محمود و محمودیان مطلع گشته و تیر زهرآگینشان به هدف ننشیند.

دولت حسن روحانی هم باید بداند ، اگر مانند دولت آقای خاتمی بخواهد دولتی نجیب و ترسو باشد و مدام کوتاه بیاید ،پشتوانه ضعیف مردمی خویش را از دست داده، و در طول سه سال آینده به پای این جریان ذبح خواهند شد. از این منظر ایستادگی وزارت ارشاد در توقیف نشریه 9 دی را می ستایم و معتقدم باید با قدرت بدون ترس از هیاهوی غوغا سالاران - برای جلوگیری از ویرانیِ بیشتر ایران - جلوی این جریان و جریان مصباحیه (حجتیه) محکم ایستاد و عقب نشینی نکرد.

*شرح عکس هم مشخص است؛ محمود از بوسه زدن بر گونه های مادر هوگو چاوز به این نوع بوسه بسنده کرده است،حالا دلش برای بوسه مادران و خواهران داغ دیده تنگ شده و بدنبال قرار گرفتن بر مسندی حکومتی برای تکرار اعمال مضحک و سبک مغزانه خویش است.

۱۳۹۳ فروردین ۲۵, دوشنبه

آوینی رفت؛ اما یارانش تنهایند...


فردا بیستم فروردین است و سالروز شهادت "سید مرتضی آوینی". روز جمعه ای در فروردین 1372 بود که ساعت 11 قبل از ظهر به منزل ما زنگ زدند و با پدرم صحبت کردند.در حین آن گفتگو ،خون در صورت پدرم فوران کرد و صورتش سراسر قرمز شد. من که نمیدانستم چه کسی از آنطرف تلفن در حال گفتن چه چیزی ست به سمت پدرم رفتم و اصرار کردم که بگوید پشت خط کیست؟ تلفن که قطع شد گفت: "آوینی شهید شد" !
قبل از آن هم سید مرتضی را در عالم نوجوانی خود میشناختم.گاهی دیر وقت به دفتر پدرم می آمد و چون ساعت اداری تمام شده بود من پاسخ تلفنها را می دادم و قرار ملاقاتها را در پایان ساعات اداری هماهنگ می کردم.صدای گرم مرتضی آوینی بعد از گذشت 20 سال هنوز در گوشم زنگ می زند که : "سلام روح الله جان،خوبی پسرم" ؟
گاه از فعالیت در سوره خسته بود و صدایش هم خسته بود و با من شوخی هم نمی کرد.اما گاهی سرِ کیف بود و کیفش کوک بود و پشت تلفن می گفتیم و می خندیدیم و مرا دعوت میکرد که در ساختمان نبش خیابان ویلا - سمیه او را ملاقات کنم که چون مسعود فراستی هم آنجا بود و من از او خوشم نمی آمد میل ملاقات او را هم در دفترش نمی کردم.

اکثر مواقع نزد پدرم می آمد، گاه تنها و گاه با محمد نوری زاد. محمد نوری زاد آن زمان به اقتضای سن هر عاقله مردی پرشور و پر حرارت و البته کمی هم تند بود.پس از پایان جنگ بسیاری از فرزندان جبهه و جنگ تند شده بودند.از جنگ بازگشته بودند و شهر آن چیزی نبود که آنها انتظار داشتند. در آن شهر غریبه بودند. یا گوشه گیر شدند یا تند خو. نمونه اش انصار حزب الله بود که از عالم و آدم طلبکار بودند و می خواستند همه به آنها احترام بگذارند.گویا حضورشان در جبهه های جنگ بخاطر خدا نبوده است و منت آن را بر سر مردم می گذاشتند.

گذشت تا آوینی شهید شد.همه آن کسانیکه که در زمان حیاتش او را شماتت می کردند و آزار می دادند و به او توهین می کردند یکباره رنگ عوض کرده و سینه چاک آوینی و راه و مرام او شدند.این وضعیت چنان مشمئز کننده بود که کوثر آوینی(دختر ایشان) در جایی بیان کرد: آوینی خوب،آوینی مرده است.

من چون صدای گرم و شخصیت آن شهید را دوست داشتم و با برنامه های روایت فتحش زندگی کردم در تمام مراسم او از جمله تشییع جنازه جلوی منزلش (خیابان مطهری) و مراسم بعدی او شرکت کردم. یادم هست زمانیکه شهید شد به دفتر او واقع در طبقه سوم یا چهارم همان ساختمان ویلا رفتم و عکس سه در چهار سیاه و سفیدش را از زیر میز شیشه ای دفترش به یادگار برداشتم و تا مدتها این عکس را در کیف پول خود بهمراه داشتم و گاهی که دلم می گرفت این عکس وسیله رفع دلتنگی ام میشد.یادم هست یکبار که حداد عادل مرا در مدرسه پس از شیطنتم تنبیه کرد،به گوشه ای رفته ، شکایتش را به سید آوینی کردم.

حالا او نیست،اما یار همیشه همراهش محمد نوری زاد در بین ماست،او غریب و تنهاست و یاریگری ندارد.اطمینان دارم اگر مرتضی آوینی هم اکنون در بین ما بود همانند نوری زاد صدای اعتراضش از اوضاع موجود به آسمان بلند بود.اما او رفت و دوستانش تنها ماندند.
ما هستیم و یک دنیا غم و غصه و غربت.


شرح عکس: شهید سید مرتضی آوینی نشسته و محمد نوری زاد ایستاده بر بالای سر او( به احتمال زیاد عکس در حیاط ساختمان روایت فتح در خیابان ویلا و در پایان جنگ برداشته شده است)

مجلس ششم؛ شایسته سالاری ملی

حسین لقمانیان در سال ۱۳۸۱ و در زمان نمایندگی مجلس بدلیل نطق پیش از دستوری در اعتراض به «بازداشت فعالین ملی مذهبی» در دادگاه محکوم و سپس دستگیر و به زندان اوین منتقل شد.


او در 8 آذر ۱۳۷۹ در نطقی در مورد قوه قضائیه با اشاره به دستگیری برخی ملی مذهبی‌ها گفته بود:

کارد دادگاه مطبوعات گلوی آزادی بیان مطبوعات و افراد را بریده است و ساحت مجلس قانون گذاری را در تیررس تهدید نهاده است، نهاد قضایی كه باید افق امید برای دادگری و بالندگی دیگر ارگان های دولتی و بستر حق و قانون باشد و روح آزادگی و دموكراسی در مردم و خدمتگزاران مردم بدمد،ابزار قانون شكنی و حق كشی و شبح ترس و ناامیدی گشته است.
دادگستری تهران طي نامه اي به مجلس ضمن رد اعتراضات نمايندگان،از محکوميت حسين لقمانيان به ۱۳ ماه حبس تعزيري حمايت كرد، اما نمايندگان مجلس به اعتراضات خود ادامه دادند.

این اقدام که برخلاف اصل ۸۴ و ۸۶ قانون اساسی بود و «مصونیت پارلمانی نمایندگان» را «نقض» می کرد،با واکنش شدید و معترضانه نمایندگان مجلس ششم و دولت محمد خاتمی،احزاب و فعالان سیاسی - اجتماعی روبرو شد. سرانجام پس از بیست روز از زندانی شدن لقمانیان،واکنش شدید مهدی کروبی،رییس مجلس ششم قوه قضاییه را مجبور به آزادی این حسین لقمانیان کرد.

مهدي كروبي از پشت تريبون مجلس اعلام كرد كه اگر قوه قضائيه لقمانيان را آزاد نكند، او از رياست مجلس استعفا مي دهد. پس از اين سخنان،مهدي كروبي مجلس را ترك و به منزل خود رفت و گفت تا زماني كه اين نماينده مجلس و ديگر نمايندگان مصونيت نداشته باشند،پا به مجلس نمي گذارد.ساعتي پس از اين اعتراض مدني كه از سوي كروبي انجام شد، حسين لقمانيان آزاد شد.

شرح عکس: حسین لقمانیان پس از آزادی از زندان به پاس تشکر از مهدی کروبی،تاج گل را به گردن او می آویزد.