۱۳۹۲ مهر ۸, دوشنبه

سردار سرتیپ پاسدار "محمد رضا نقدی" بسیجیان را به مراسم استقبال از روحانی در مهرآباد فرا خواند!

طبق گزارشهای واصله به اینجانب ،سازماندهی مراسم دیروز نیروهای بسیجی در استقبال از رییس جمهور در فرودگاه مهرآباد تهران ،توسط تشکلی بنام "حفاظت از منافع ملت ایران" صورت پذیرفته ،هدایت و سازماندهی این تشکل و فرمان اعزام نیروهای بسیجی به فرودگاه مهرآباد تهران و برخورد قهر آمیز با رییس جمهور مستقیما توسط "سردار محمد رضا نقدی" صورت پذیرفته است.
شماره تلفن همراه  فرماندهی این گروه بسیجی نیز برای بنده ارسال شده است که اقداماتی در این خصوص در دست انجام است.
در صورت وصول گزارشهای مطمئن و موثق و احیانا اسنادی از این "فرمان" ، اطلاع رسانی تکمیلی انجام خواهد شد.


*گوشه ای از زندگینامه سردار محمد رضا نقدی:


محمدرضا نقدی در سال ۱۳۳۲ در شهر نجف به دنیا آمد. پدرش شیخ علی‌اکبر ثمانی از روحانیان مجاور شهر نجف بود. در سال ۱۳۵۸ وی به همراه خانواده‌اش توسط دولت عراق اخراج شد و در پی آن به شهر نقده رفتند. پس از آن شهرت نقده‌ای را برای خود برگزید که بعدها با نام نَقَدی معروف شد. او در سال ۱۳۵۹ وارد مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق شد. نقدی در سال ۱۳۶۱ وارد سپاه پاسداران شد و سپس به عضویت سپاه بدر درآمد و به سرعت معاون اطلاعات و عملیات لشکر شد. او تا سال ۱۳۶۴ در لشکر بدر بود، اما از این سال به سپاه لبنان منتقل شد و جزو نیروی قدس سپاه شد. او در زمان پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از مسئولان هماهنگ کننده دفتر قطعنامه در ستاد کل نیروهای مسلح بود.
بلافاصله پس از رویداد دوم خرداد و پیروزی اصلاح طلبان اخباری از بازداشت و دستگیری گسترده شهرداران تهران و نهایتاً غلامحسین کرباسچی منتشر شد. دستگیری و بازجویی از این افراد توسط حفاظت اطلاعات نیروی انتظامی به فرماندهی نقدی انجام می‌گرفت.وی دستور کارگذاری شنود دردفتر وزیران ،معاونان و برخی دیگر از مقامات راصادر می کرده است. وی چندی بعد در دادگاه نظامی به اتهام شکنجه متهمان به ۸ ماه حبس قطعی محکوم شد ،گرچه هیچ گاه خبری از زندانی شدن وی در رسانه‌ها منتشر نشد.
از اتهامات وی این است که در حمله به کوی دانشگاه تهران (۱۸ تیر ۱۳۷۸) و دیگر مسائل دانشجویی او از کسانی بود که به همراه سردار ذوالقدر و نجات و دیگران طرح سرکوب دانشجویان و حتی عزل محمد خاتمی رییس جمهور وقت را داشتند.
وی همچنین متهم به دست داشتن در ضرب و شتم عبدالله نوری و مهاجرانی (دو وزیر خاتمی) در دوران اصلاحات شد.
شورای امنیت سازمان ملل محمدرضا نقدی را در فهرست تحریم‌های خود قرار داده است.


وی در مهرماه ۱۳۸۸ به حکم آقای علی خامنه‌ای رهبر ایران به سمت فرماندهی سازمان بسیج مستضعفین (نیروی مقاومت بسیج) منصوب گردید.

۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

اقدام زیرکانه رییس جمهور در جهت اقناع افکار عمومی‎

پس از انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و حضور باشکوه مردمی که بر سر مطالبات به حق خود ایستادگی کردند، مجموعه مدیریتی کشور و در راس آن رهبری جمهوری اسلامی، به این نتیجه رسید که باید در شیوه کشورداری اندکی تغییر اعمال کند.
به نظر من این تغییرات به چند دلیل اتفاق می افتد:
اول – فشارهای بین المللی و فزاینده بر نظام سیاسی کشور، اوضاع شکننده و ناراحت کننده ای را در عرصه های اجتماعی و اقتصادی کشور ایجاد کرده است.رشد روزافزون پدیده “طلاق” و “مصرف مواد مخدر” ،کانونهای اجتماعی و خانوادگی را در معرض فروپاشی و تخریب قرار داده است.همچنین تورم سرسام آور و مدیریت غلط کشور ظرف مدت ۸ سال گذشته بر تضادهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دامن زده است.
دوم- پایان دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد؛ او در سالهای آخر مسئولیتش ،درگیری های فزاینده ای با ارکان قدرت و روحانیون حاکم برایران داشت و در این زمان به یکی از دغدغه های جدی رهبری جمهوری اسلامی تبدیل شد.رفتار نامتعادل او در تصمیم گیریهای مدیریتی کشور و در فضای بین المللی،عرصه را بر نظام جمهوری اسلامی برای هر گونه تغییر رویکرد تنگ کرده بود. گرچه او با حمایت جدی رهبری جمهوری اسلامی و بازوان نظامیش در سالهای ۸۴ و ۸۸ روی کار آمد، اما نشان داد که همین حمایتهای بدون ضابطه و خارج از انتخاب مردم، در کوتاه مدت میتواند برای جمهوری اسلامی لطمات جبران ناپذیری داشته باشد. بنا بر گزارشهای منتشره ،فساد سیاسی و اقتصادی در دولت محمود احمدی نژاد به حدی بالا بوده است که دولت یازدهم قصد تشکیل کمیته ای بنام “کمیته پیگیری غارت ملی” را دارد.
سوم: حضور مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ و بسیج توده ها جهت حمایت از آیت الله هاشمی رفسنجانی، حاکمیت را به واکنش واداشت. این واقعیتی گریزناپذیر است که تقریبا تمامی تریبونهای دولتی،ظرف مدت ۸ سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد ،بیشترین حجم تخریبها را (پس از تندرویهای اصلاح طلبان در دوم خرداد) در حق وی انجام دادند و این روند پس از انتخابات سال ۸۸ شدت فزاینده ای به خود گرفت. بطوریکه در راهپیمایی حکومتی ۹ دی، رسما شعار “مرگ بر هاشمی” علیه او، توسط جماعت تندرویِ تابلودارِ نظام داده شد و تلوزیون جمهوری اسلامی نیز از پخش این شعارها، جلوگیری نکرد. برای حاکمیت غیرقابل باور بود ،فردی که چنین آماج بیشترین حملات طی سالهای گذشته قرار داشته است ،مورد استقبال مردم واقع شود و رییس جمهور شدن او با اکثریت مطلق آراء؛ یعنی پنبه شدن تمامی رشته ها.
با رد صلاحیت او ،همان اتفاقی افتاد که شاهد آن بودیم.
حضور پرشور مردمی که در جشنهای پایکوبی خیابانی پس از انتخابات ۹۲، مطالبات سیاسی خود را فریاد می زدند ،یکی از عوامل مهم تغییر رویکرد مدیریتی کشور است.
سه عامل عمده فوق باعث شد مدیریت کشور به این نتیجه برسد که قهرا باید تغییراتی را در شیوه مدیریت کشور اعمال کند.
اما شاید برای معدود دفعات در تاریخ جمهوری اسلامی باشد که از مجموعه حاکمیتی کشور، “صدای یکسان” به گوش می رسد.سخنان حسن روحانی در جمع فرماندهان سپاه مبنی بر دخالت نکردن سپاه در سیاست و عینا تایید همان سخنان توسط رهبر جمهوری اسلامی در روز بعد را باید ستود،چه اینکه برای یکی از معدود دفعات ،نظام به این نتیجه رسیده است که در سطح بالای مدیریتی خود سیاست هماهنگی را دنبال کند و این سیاست توسط رهبری نیز پیگیری میشود.
اما قصد نگارش چنین مطلبی باز می گردد به فضای هیجانی ناشی از سفر دکتر حسن روحانی به نیویورک و ملاقات احتمالی او با رییس جمهور ایالات متحده امریکا.
به عقیده نگارنده نظام جمهوری اسلامی هر گاه در سطح بالای مدیریتی خود، توافقی را بر سر موضوعی حاصل میکند، چنان آن موضوع را با زیرکی مدیریت میکند که طیف عظیمی از جامعه متوجه اصل موضوع نمی شوند.این موضوع نیز از همان موضوعات است که جمهوری اسلامی آنرا در داخل و خارج کشور به شیوه تحسین برانگیزی مدیریت کرد.
در تاریخ ۲۶ شهریورماه، رهبر جمهوری اسلامی از “نرمش قهرمانانه” در جمع فرماندهان سپاه سخن گفت و سپاه را از دخالت در سیاست برحذر داشت.ایشان گرچه دیرهنگام اما بالاخره به این نتیجه رسید که سپاه نباید در فضای سیاسی کشور دخالت کند.پس از آن نیز تعداد اندکی از زندانیان سیاسی در آستانه سفر رییس جمهور به سازمان ملل از زندانها آزاد شدند که با آزادی این افراد “قدرت چانه زنی” رییس جمهور ایران در عرصه بین المللی افزایش یافت و همزمان وضعیت نامطلوب حقوق بشر در جمهوری اسلامی را نیز برای مدتی کوتاه در افکار عمومی جهان بهبود داد . آزادی “نسرین ستوده” ، یکی از مهمترین زندانیان سیاسی در ایران نیز در همین راستا ارزیابی میشود.
پس از آن رسانه های داخلی و بین المللی گمانه زنی هایی را از ملاقات آقای روحانی با رییس جمهور امریکا مطرح کردند و فضا بقدری داغ و هیجانی شد که کسی متوجه اصل موضوع نشد.
غیر قابل انکار است که بخش تندروی جامعه (طیف هوادار جبهه پایداری و قسمتی از نیروهای نظامی) خواستار تقابل و رویارویی نظامی و سیاسی با امریکا هستند.از طرفی جمهوری اسلامی نمیتواند بعد از گذشت ۳۵ سال از وقوع انقلاب اسلامی ،برخلاف تمامی شعارهایش عمل کند و بصورت علنی دست از تقابل با امریکا بردارد و به یکباره رییس جمهور ایران و امریکا بر سر میز ناهاری حاضر ، خوشحال و خندان با یکدیگر روبرو شوند.این رویداد در ذهن یک فرد مذهبی در فلان شهر یا روستای دور افتاده ایران که سالها در نمازهای جمعه خود شعار “مرگ بر آمریکا” سر میداده است، اثر مخربی دارد و تضاد شعار با عمل در ذهن او نقش می بندد و بدین سان جمهوری اسلامی طیف عظیمی از حامیان مذهبی خود را از دست می دهد.
با شناخت این روند،حاکمیت ایران تصمیم گرفت دو اقدام همزمان در عرصه سیاست داخلی و بین المللی را انجام دهد؛
یک – اقناع مردم داخل کشور که ۳۵ سال با شعار “مرگ بر آمریکا” زندگی کرده اند.
دوم – راهبرد سیاست بین المللی ایران و مذاکره با امریکا در جهت برون رفت از اوضاع سیاسی فعلی ایران.
آقای روحانی با شیوه ای زیرکانه راهبرد اول را به سرانجام رساند و عدم رویارویی او با رییس جمهور امریکا در جریان سفر به نیویورک در تیتراول اخبار مطبوعات ایران و جهان قرار گرفت.این اقدام سبب ساز اقناع بخشهای تندروی سیاسی و نظامی در ایران شد و این جریان با پروپاگاندای گسترده، نه تنها رضایت خود را از این اقدام اعلام کرد،بلکه قدم محکمی در جهت اقناع افکار عمومی در داخل کشور برداشت و اعلام کرد رییس جمهور ایران در نهایت اقتدار “با وجود ابراز تمایل رییس جمهور ایالات متحده امریکا ” با او دیداری نکرد.
صدرنشینی این موضوع در تیتر مطبوعات و خبرگزاریهای جهان، باعث شد مذاکرات رسمی آقایان محمد جواد ظریف و جان کری ،در سایه این اقدام قرار گیرد و وزرای خارجه دو کشور در نهایت آرامش با یکدیگر ملاقات و مسائل فیمابین خود را حل و فصل کنند.در حقیقت آقای روحانی طیف تندرو را در ایران و امریکا ،”به مرگ گرفت تا به تب راضی شوند”.
اظهارات دوم مهرماه “روح الله حسینیان” نماینده تندرو و اصولگرای مجلس شورای اسلامی و عضو شورای مرکزی جبهه پایداری در این راستا ارزیابی می شود.
او گفت:
“دکتر روحانی به هر دلیلی وارد مذاکره با آمریکا شود، همه باید از او حمایت کنند”
این اظهارات نشانگر اینست که آقای روحانی در اولین قدم خود در عرصه داخلی و بین المللی موفق عمل کرده است.
این اتفاق بروز سیاست بخردانه است که جمهوری اسلامی با وجود محمود احمدی نژاد سالها از آن بی بهره بود.

۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

برای نخستین بار منتشر می شود: عکسی از محل حصر شیخ مهدی کروبی در ساختمان امن وزارت اطلاعات

چند روز پیش یکی از دوستانم عکسی را برایم ارسال کرد که از "محل حصر شیخ مهدی کروبی" گرفته شده است.
در وهله نخست شک کردم که آیا این مکان ،به واقع محل حصر آقای کروبی ست؟؟


پس از اینکه با یک مرجع مطمئن این عکس را چک کردم ،به واقع مطمئن شدم که این مکان محل حصر آقای کروبی ست و در واقع همان "ساختمان امن وزارت اطلاعات" است.



همانگونه که بارها در خبرها بیان شده بود،آقای کروبی ماههاست که در حصر خانگی بسر می برد و در عین حال حتی از "هوای آزاد و آفتاب" نیز محروم است.


برای کسی که تصور بیرونی از این حصر ندارد خیلی سخت است که بداند محل حصر چگونه است و چگونه می شود که آفتاب نیز نداشته باشد!


همانگونه که در عکس نیز با فلش قرمز مشخص کرده ام ،در پنجره طبقه سوم خانه امن وزارت اطلاعات،حفاظ آهنی و کرکره ای نصب شده است ،بطوریکه امکان نفوذ هر گونه نور و هوای آزاد به داخل اتاق ،کاملا بسته شده است.



ضمن اینکه این عکس را برای نخستین بار منتشر میکنم،قصد دارم آدرس این محل را نیز برای مردم عزیزم منتشر نمایم.



همانگونه که "میر حسین موسوی" را با نام "بن بست اختر" می شناسیم ،من بعد باید هر زمان از "بزرگراه صدر" تهران تردد کردیم، بیاد "شیخ شجاع" بیفتیم.



هر روزه تردد زیادی از بزرگراه صدر صورت می گیرد.همانگونه که در عکس نیز هویداست،ماشینهایی در حال تردد از بزرگراه صدر،روبروی "مسجد کربلا" هستند،فارغ از اینکه بدانند در طبقه سوم ساختمان سفید رنگ روبروی مسجد ،فردی در حصر است که افشاگر جنایتی بنام "جنایت کهریزک" بود و تا آخرین لحظه برای احقاق و دفاع از حقوق مردم ایستادگی کرد و حاضر به معامله با حکومت نشد.

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/09/130924_l03_karoubi_detention_place.shtml


https://khodnevis.org/article/52771#.UwAlz_l5OVM

http://sahamnews.org/1392/07/255314/


http://radiokoocheh.com/article/221900



http://kaleme.com/1392/07/01/klm-159342/?theme=new



http://www.balatarin.com/permlink/2013/9/16/3399852



http://www.irangreenvoice.com/article/2013/sep/24/37555



http://archives.emruznews.com/2013/09/post-19770.php



http://www.rahesabz.net/story/75958/



http://www.khabarnet.info/content/%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AC%D8%A7-%D9%85%D8%AD%D9%84-%D8%AD%D8%B5%D8%B1-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D9%88%D8%A8%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%A7%D9%87-%D8%B5%D8%AF%D8%B1%D8%8C-%D8%B1%D9%88-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF-%DA%A9%D8%B1%D8%A8%D9%84%D8%A7







۱۳۹۲ شهریور ۱۱, دوشنبه

یک بام و چند هوا - تاملی درباره کشتار در اردوگاه اشرف

کشته شدن هر انسان ،فارغ از مرام و مسلک فکری او ،برای جامعه بشری اقدامی تکان دهنده و دردناک است.
سازمان مجاهدین خلق ،در سالهای ابتدایی وقوع انقلاب اسلامی نقش موثری در تثبیت جمهوری اسلامی داشت و التزام عملی و فکری مسعود رجوی به آیت الله روح الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران،بر کسی پوشیده نیست.
این سازمان همچنین یکی از پایه های اصلی پیدایش و وقوع انقلاب اسلامی بوده است و شهدای بسیاری را در راه مبارزه با طاغوت و رژیم شاهنشاهی ،تقدیم کشور کرده است.
مرور تاریخ انقلاب اسلامی نشان می دهد که پس از وقوع انقلاب اسلامی،این سازمان اسیر قدرت طلبی و اختلاف نظر مسعود رجوی و رهبرانش با رهبران روحانی و جوان و تازه کار حکومت ایران گردید و این سازمان در اقدامی شنیع و خلاف وجدان بشری،همزمان اقدام به انجام ترورهای کور گسترده مردمی و ترور رهبران و روحانیون جمهوری اسلامی ایران کرد که صدمات ناشی از این ترورها،در راس مدیریتی کشور همچنان هویدا و بر جا مانده است.

نگارنده همواره نزد خود متصور است که اگر فردی مانند دکتر بهشتی اکنون زنده بود(فردی که به سه زبان روز دنیا مسلط بود و سالها در خارج از کشور تحصیل کرده و دیدگاههای نوینی نسبت به انسان و دین داشت) جمهوری اسلامی چه عاقبتی میتوانست داشته باشد و یا حتی در آنصورت میتوان متصور شد که در صورت عدم شهادت دکتر بهشتی،فردی مانند سید علی خامنه ای،صلاحیت نشستن بر کرسی رهبری ایران را دارا بود؟

شخصا بخاطر دارم که در میدان نارمک تهران (که نزدیکی منزل ما در دوران کودکی من بود) چندین بمب قوی توسط این سازمان کار گذاشته شد و از انفجار مهیب آن افراد مظلوم بیگناهی کشته و زخمی و شیشه های منازل تا شعاع چندین کیلومتری فرو می ریخ

ت.بطوریکه شخصا (با داشتن سن کمی) پس از وقوع انفجارات به محل مراجعه کرده و مردم را کشته و زخمی بر روی پیاده روها و معابر می دیدم و خونهای جاری شده آنان را. هنوز خاطرات آن دوران از اذهان من پاک نشده است.

همه اینها را گفتم تا به مطلبی برسم و بگویم؛علیرغم تمامی اقدامات شنیعی که این سازمان در مسیر کسب قدرت و اختلاف با آیت الله خمینی به مردم ایران تحمیل کرد،این موضوعات دلیلی نمی شود تا در برابر کشتار بی رحمانه اعضای این گروه در اردوگاه نجف بی تفاوت و ساکت بمانم.
اگر ادعای دفاع از حقوق بشر و "دفاع از حقوق انسانی" افراد را داریم باید فارغ از هر گونه ایدئولوژی یا مسلک سیاسی،به یک انسان با "دید انسانی" بنگریم.

بستن دست افراد با دستبند و هدف قرار دادن آنها با گلوله مستقیم،دقیقا مشابه "اعدام افراد بیشمار در پای چوبه های دار با دستان و دیدگان بسته شده" در ایران است.
همانقدر که آن مذموم و غیر انسانی ست ،این نیز مذموم و مشمئز کننده است.

متاسفانه خیلی صبر و تامل کردم تا ببینم فعالین سیاسی،خصوصا افرادیکه در خارج از کشور هستند آیا نسبت به این امر واکنشی از خود نشان می دهند؟ و پاسخ آن (با کمال تاسف) منفی بود.

خوبست کمی به خود بیاییم و تغییر را ،از خود آغاز نماییم تا استحقاق و لیاقت ساختن جامعه ای انسانی را در آینده ایرانمان داشته باشیم.
جامعه ای که در آن به افراد و انسانها،فارغ از ایدئولوژی و مرام و مسلک و به صرف انسان بودن آنها نگریسته شود و از حقوق مسلم یک انسان در آن دفاع و تعدی کننده به حقوق انسانها در آن جامعه محکوم و مجازات شود.

در پایان یادآور میشوم این نوشته ،صرفا از منظر دفاع از حقوق انسانی افراد نگاشته شده و به منزله هواداری از فرد یا سازمان خاصی نیست.
حقوق انسانی هر فرد ،برای نگارنده مهمتر از مرام و مسلک و عقاید اوست.همانقدر که اقدامات سازمان مجاهدین خلق در ایران محکوم است،کشتارهای سال 1367 و کشتار اخیر در اردوگاه اشرف نیز مذموم است.
یک بام و دو هوا نمی شود.