۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه



                                       درباره اجلاس سران عدم تعهد



این سروده را در اختیارم گذاردند تا در وبلاگم منتشر کنم:
-----------------------------------------------------------------------------------------------------


اجلاس سران بي تعهد
بنموده به ما چنين تفقد


كار همه را نموده تعطيل
تا فيض برد ز شهر ما خود

 مردم بروند توي صحرا
دنبال نخود سياه و هد هد

حق گِله كس ندارد امروز
هر چند اگر به رمز و با كُد

در قحطي مرغ و اين گراني
اين بزم عبث چرا به پا شد؟

نان از دَم مردمان گرفتن
دادن به سران بي تعهد!

اينجا چه حكايت عجيبي ست
يك مرغِ نكرده تخم و قُد قُد ؟!

اين كارِ خطاي حاكمان است
يا از سرِ سهو يا تعمد


(ع.مشایخی)

روح الله زم در نامه ای به رهبری: برخی سرداران سپاه به دنبال گرفتن امان نامه هستند

به جهت اهمیت فوق العاده مکاتبه آخرم با آیت الله خامنه ای با پیشنهاد دوستان تصمیم گرفتم آن را در وبلاگم بگذارم که اگر دوستانی نتوانسته اند آنرا مطالعه کنند شاید در این فضا فرصت مطالعه آن را داشته باشند.
*******************************************

روح الله زم در نامه ای به رهبری: برخی سرداران سپاه به دنبال گرفتن امان نامه هستند


سحام نیوز: روح الله زم، در نامه ای سرگشاده به آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی وی را به شنیدن صدای مردم دعوت کرده و از مسئولان دفتر وی خواسته تا فیلم “هو” کردن وی را در ورزشگاه تبریز به وی نشان دهند.
به گزارش سحام، روح الله زم در بخشی از این نامه به فعالیت پنهان برخی سرداران سپاه در گرفتن امان نامه از سرویس های اطلاعاتی کشورهای خارجی اشاره کرده و گفته است که برخی از سرداران سپاه به دنبال گرفتن امان نامه برای خروج دارایی ها و خانواده خود از کشور هستند.
وی همچنین در بخش دیگری از این نامه، به فعالیت و تهدید نیروهای امنیتی، پیرامون خود اشاره نموده است.
روح الله زم در بخش هایی از نامه خود، ایران کنونی را با عراق سال ۲۰۰۳ مقایسه نموده و رهبر جمهوری اسلامی را بیم داده که ممکن است سرنوشتی مشابه صدام حسین برای وی رقم بخورد.
روح الله زم، فرزند محمدعلی زم یکی از مدیران و سیاست پردازان شاخص امور فرهنگی در جمهوری اسلامی است که پیش از این مدیرکل حوزه هنری بوده است.
وی که پس از انتخابات توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان منتقل شده بود، در نامه ای که چند ماه پیش منتشر کرد به یادآوری برخورد بازجویان با زندانیان سیاسی پرداخت و برادر وزیر فعلی اطلاعات را به عنوان یکی از بازجویان معرفی کرده است.
زم در آن نامه توضیح داده بود که بازجویان با شکنجه او می کوشیدند از وی علیه پدرش, مهدی هاشمی رفسنجانی, غلامحسین کرباسچی, سید محمد خاتمی و مهدی کروبی اعتراف بگیرند. وی در آن نامه آورده بود: ” آن سربازجوی محترم که اکثر زندانیان سیاسی را بازجویی و مورد هتاکی قرار می داد و افراد بسیاری از او یاد میکنند اما او را نمی شناسند را من دیده ام. در روز آخر بازداشت مرا به اتاق او بردند. به صندلی چرخداری نشاندند .چشم بند از چشمان گشودند و من کله طاس او را به همراه جای مهر بر پیشانی و چشمان نیلی رویت کردم. او کسی نبود جز برادر وزیر اطلاعات شما “حیدر مصلحی” که در دولت غاصب فعلی مشغول به کار است.”
متن کامل نامه روح الله زم که جهت انتشار در اختیار سحام قرار گرفته بدین شرح است:
جناب آقای علی خامنه ای
چاره ای نداریم جز اینکه شما را رهبر جمهوری اسلامی بنامیم.عنوان دیگری برای شما در حال حاضر در دسترس نیست.
رهبری مطلقه که خداوند متعال را در ظل سایه توجهات خود قرار داده است.با این تفاوت که خداوند متعال را پاسخی برای بندگانش هست(ادعونی استجب لکم) .اما شما را پاسخی برای بندگان خداوند متصور نیست!
لیکن ما اینقدر این در را می کوبیم تا صاحب خانه خسته شود و در را باز کند.
در مکاتبات قبل بارها به شنیدن صدای چکمه پوشان فاسد نظامی و امنیتی اشاره نمودم.تصورم بر این بود که این ماموران ناپاک بنای حذف فیزیکی اینجانب را داشته باشند.
چه اینکه میدانم مطالب واگویی شده عمومی قبلی چنان بر شما و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی گران آمده که به کمتر از این بها رضایت نخواهید داد.
لیکن اکنون ناچارم اقرار نمایم دستگاه امنیتی تحت مدیریت شما فاسد ترین و پلید ترین دستگاهها در تاریخ سیاسی حکومتهای حاکم بر ایران در تاریخ این سرزمین بوده است.
بارها منتقدین شما اشاراتی داشتند(محمد نوریزاد,مهدی خزعلی) که توسط مراجع مختلف حکومت شما به افشای خصوصی ترین روابط خود تهدید شده اند.
نظام فاسد جمهوری اسلامی برای انگ زدن به منتقدین و مخالفانش به پلید ترین شیوه ها دست یازیده که انسان را شرم از بیان آن است.
نفوذ عنصری تحت عنوان یک “همراه” در عمیق ترین حالات زندگی خصوصی خانواده ای که تحت زعامت آن رهبر فرزانه !! کشور خود را ترک نموده که آسیبی به جان و مال و ناموسش از ناحیه حکومت فاسد شما وارد نیاید و این خانواده از این کشور به آن کشور , از این شهر به آن شهر در حال کوچ میباشد. این شنیع ترین کاریست که به جای “پاسخگویی” یک حاکم با مخالف و منتقد خود میتواند انجام دهد و این اعمال ناپاک توسط حکومت تحت سیطره مطلقه شما بارها و بارها در حال انجام است.
در پی این نفوذ و تصویر برداری از خصوصی ترین حالات , باج خواهی و اخاذی عامل رژیم و تهدید به سکوت در برابر ظلم فاحش رفته توسط شما , به مردمی رنج کشیده در “قدم اول” و درخواست های مکرر برای انجام خواسته های بعدی در “قدمهای بعد” برای اینجانب در حال وقوع است.
اجمالا عرض میکنم از آنجاییکه جاسوسان و عوامل امنیتی فاسد رژیم ایران به مانند حوادث تروریستی در کشورهای تایلند و آرژانتین دست و پای خود را در محل “جا” می گذارند و عاجز از اداره خود هستند و نمیتوانند بمبی را در جای خود منفجر نمایند! این بار نیز عامل جاسوسی رژیم شما در محل حادثه مدارکی را بر جای نهاده که هویت او را با ذکر جزییات فاش کرده و این بار هم دستگاه امنیتی رژیم ایران نتوانست ماموریت خود را آنگونه که باید به انجام برساند و آن عامل اکنون به سمت آن ” لانه ” متواری شده است.
فردی که مامور نفوذ در حیطه خصوصی اینجانب بود تحت عنوان خبرنگار , فعال سیاسی و از اقوام نزدیک یکی از زندانیان سیاسی دربند جمهوری اسلامی معرفی میشود.
اما کیست که نداند یک فرد معمولی وعادی در نظام جمهوری اسلامی تنها می تواند یک پاسپورت(گذرنامه) از مرجع مربوطه اخذ کند. لیکن آن عامل دو پاسپورت با یک عکس و دو مشخصات به همراه داشته است !
از آنجایی که خداوند متعال , دشمنان راه حق را از “احمق” ها آفریده است آن مامور ناپاک کاملا توسط اینجانب شناسایی گردید.
اما اکنون از ذکر نام و مشخصات جزیی و حتی “کد ملی” او خودداری می کنم و شما را مطلع میسازم که تک تک عوامل فاسد امنیتی رژیم اسلامی شما را در زمان خود افشاء خواهم نمود که در صورت افشاء , به دادگاه صالحه ملت ایران در فردای بعد از “جمهوری اسلامی” سپرده خواهند شد.
عجالتا با اجازه آن فرزانه مشخصات دو نفر از مامورین شناسایی شده امنیتی رژیم ایران را که بمدت دو ماه در کنار بنده قرار داشته اند را به مجامع ذیصلاح بین المللی خواهم سپرد تا در صورت خروج از کشور بلافاصله دستگیر و به دست عدالت سپرده شوند. باشد که برای سایر خود فروختگان عبرتی شوند.
اما در صورتی که دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی بخواهد اعمال کثیف خود را علیه اینجانب ادامه دهد ,علاوه بر نام این دو نفر , نام افراد دیگری را نیز که با “ماموریت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی” حتی در جامعه سینمایی کشور نفوذ کرده اند را افشاء و بهمراه عکس و مشخصات بصورت علنی و عمومی منتشر می نمایم تا در معرض حکم دادگاه ملت ایران در فردای پس از “جمهوری اسلامی” قرار گیرند که یقین دارم که آن روز بسیار نزدیک است.
لازم است بدانید سیستم امنیتی شما در چند روز گذشته پیشنهادات متعددی از جمله معامله و … را با بنده مطرح نموده و اعلام کرده در صورت عدم قبول این پیشنهادات فیلمهایی از زندگی خصوصی بنده را بقصد تخریب منتشر خواهد کرد.
از اینجانب شناخت کافی دارید.من همان “پسر کوچولوی شیطونی” هستم که بارها بر سرش دست می کشیدید و یکبار به فردی “در گوشی” گفتید:این بزرگ بشه چی میشه؟!
من بارها اعلام نموده ام بر پای عهد خویش با مردم کشورم استوارم و تا زمان آزادی ایران از ید فاسد حکومت اسلامی از پای نخواهم نشست و اساسا پای در این راه گذاشته ام تا “جان” دهم. نام و نان را برای من اعتباری نیست که اگر بود فی الحال سفره ای گسترده در کنار خوان رنگین شما و درباریانتان بر پا کرده بودم و چنین خانه به دوش نبودم.
ضمن تجدید عهد بر آرمانهای آزادیخواهانه خود با مردم ستمدیده ایران فرصت را مغتنم شمرده و اعلام می نمایم حال که حکومت فاسد اسلامی پا را از حد خود فراتر نهاده و پایانی را بر اعمال ناپاک خود متصور نیست , لازم است حقایقی را برای نخستین بار با شما و مخاطبان فاش گویم.
چه اینکه بیان این مطالب ممکن است چند ماه به امتداد رهبری شما افزون کند.اما چاره ای برای بیان آن حقایق ندیده ام ودر اینجا قسمتی از آن را با شما در میان میگذارم و قسمت دیگر را می گذارم برای بعد.
آقای علی خامنه ای
در مدت زمانی نه چندان دور اطلاع یافتم که تعدادی از سران تاثیر گذار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با دستگاههای امنیتی کشورهای مختلف ارتباط پیدا کرده و بر سر ” کنار رفتن شما از قدرت” و نظام بعد از “نظام جمهوری اسلامی” توافق حاصل کرده اند.
این توافق در پس معامله هایی صورت گرفته که اهم آن عبارتست از :
انتقال جان و مال وناموسشان به کشورهایی خاص در ازای دریافت ” امان نامه ” و چمدانهایی از دلارهای ناقابل آمریکایی برای فردای بعد از “جمهوری اسلامی” !
قضیه از این قرار است که دوستی نسبتا قدیمی با اینجانب قرار ملاقاتی گذاشت و من با اکراه این ملاقات را پذیرفتم.
اما پس از ملاقات آن دوست و تبادل این اطلاعات که “سه ساعت” به طول انجامید , مجذوب حرفهای وی شدم و نگریستم “سرداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی” با چه قیمتهایی شما را “معامله” می کنند.
این سرداران سپاه دریافته اند که شما و حکومت جمهوری اسلامی در پایین ترین مرتبه مشروعیت ملی قرار دارید و اذعان داشته اند که نظام جمهوری اسلامی با سطح گسترده ای از فساد اداری در داخل و بحران مشروعیت داخلی و خارجی روبروست…
اذعان کرده اند که این حکومت با رهبری شما دیگر دوامی نخواهد داشت. فلذا در ازای حفظ جان خود و خانواده هایشان و همچنین انتقال ثروتهای باد آورده از کیسه ملت ایران به کشورهای محدودی شما را ” فروخته اند”. به همین سادگی, به همین…
بی اختیار بعد از شنیدن این سخنان به یاد فتح کشورعراق توسط “کشورهای متحد” افتادم و بیاد آوردم : “اولین” عاملی که باعث شد آمریکا در سال ۲۰۰۳ کشور عراق را فتح کند (بدون اینکه در این مرحله قطره ای خون از بینی سربازی آمریکایی ریخته باشد) همین عامل بود.
شباهتهای ایران فعلی با عراق سال ۲۰۰۳ بسیاراست.
*من در اینجا به گوشه ای از این شباهتها میپردازم:
فساد گسترده اداری و حکومتی / سیطره نظامیان و سرداران فاسد بر امور حیاتی , زیر بنایی و اقتصادی کشور/ تهدید آزادیهای مشروع مردم / عدم توجه رهبران دو حکومت به جان,مال و ناموس مردم / شرایط وخیم اقتصادی جامعه / عدم توجه به منافع ملی و اصرار بر گسترش انرژی هسته ای/ عدم اعمال قانون اساسی / علاقه شدید رهبران دو کشور به تملق و چاپلوسی اطرافیان خود / دیدگاههای مشترک ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی / به بند کشیدن گسترده نخبگان , دلسوزان و فعالان سیاسی و عقیدتی / اذیت و آزار خانواده های زندانیان سیاسی و عقیدتی / عدم پاسخگو بودن رهبران هر دو کشور و متنفذین حکومتی در برابر فسادهای موجود در دادگاههای صالحه و در پیشگاه ملت / “توهم ولی خدا ” بودن رهبران دو کشور/ کشتار وسیع مردمی و سرکوبهای داخلی سیاسی در جنگ گسترده دو کشور با یکدیگر / اعمال قساوت در برابر اعتراضات مسالمت آمیز مردمی / تحریمهای گسترده بین المللی و اجرای برنامه نفت در برابر غذا / و دهها مورد دیگر…
لازمست بسیار گزیده به شما عرض کنم که جمعی از سرداران فعلی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و نهادهای امنیتی با استفاده از اختیارات اعطایی گسترده اقتصادی و سیاسی شما , به کشورهای متعدد تردد می نمایند و در جلسات محفلی داخلی در تعدادی از شهرها من جمله مشهد مقدس , شهرستان ری و شهر مذهبی قم حضور می یابند و درباره مسائلی با یکدیگر هماهنگی های لازم را انجام میدهند.
متاسفم این مطالب را بصورت عمومی بیان می کنم. کاش سیستم امنیتی شما کار را به اینجا نمی کشاند.
اینجانب در مرقومه سوم خود به جنابعالی از پروژه ای تحت عنوان “اندلسی سازی” ایران نام بردم و از شما بعنوان مهندس آن پروژه یاد کردم و سر مهندس را در انگلستان یافتم . چه اینکه در بحران فعلی تهدید روابط ایران با کشورهای مختلف جهان , مقامی بلند پایه از انگلیس مخفیانه به ایران سفر کرده است !
پروژه ” اندلسی سازی ایران” در اواسط دهه هفتاد شمسی به سمع و نظر شما رسیده بود. شما از محتوای آن اطلاع داشته اید , اما آنرا به بایگانی مخصوص در دبیرخانه “بیت” سپردید و نام آن را به “تهاجم فرهنگی” و “شبیخون فرهنگی” تغییر دادید و اساسا راه را اشتباه طی کردید و “کد” اشتباه به ملت ایران و دستگاههای ناظر دادید.
جنابعالی خبر نداشتید که خود در حال اجرای همان پروژه هستید و اطرافیان فاسد شما دانسته یا نادانسته شما را به سمت اوضاع فعلی هدایت کردند.(فاکتورهای مهم آن پروژه را در همان نامه عنوان نمودم )
به زعم کارشناسان امر شما و اطرافیانتان پروژه را کامل اجرا نموده اید و دچارکمترین میزان مشروعیت در نزد مردم خود شدید و دیگر راهی تا پایان باقی نیست.
*اما تمایل دارم شرایطی را که منجر به فتح کشورعراق در سال ۲۰۰۳ شد را با یکدیگر مرور نماییم.چه اینکه تاریخ را باید همیشه مرور کرد و از آن درس گرفت!
همانطور که عرض کردم کشورعراق در سال ۲۰۰۳ شباهت بسیاری با ایران سال ۲۰۱۲ دارد.جای بسی تاسف که همه کشورها “پیشرفت” میکنند و ما “پسرفت”.
میدانیم که برای فتح کشورعراق در سال ۲۰۰۳ حتی از “بینی” یک سرباز آمریکایی خون جاری نشد و مردم عراق برای ورود پیاده نظام آمریکا از شادی برچیده شدن دیکتاتوری صدام , “هلهله” شادی کشیدند.آخر مردم عراق از صدام و حکومتش به تنگ آمده بودند.
تمام این خوشحالی مردمی در عراق در حالی صورت پذیرفت که “ایالات متحده امریکا” در روزهای ابتدایی حمله به عراق “سیصد” فروند موشک کروز(تام هاوک) درعرض ۵ هفته به سمت عراق شلیک کرد.کلیه تاسیسات زیر بنایی / مخابراتی / تاسیسات آبهای آشامیدنی و راهها و جاده ها را تخریب کرد. بدون اینکه آسیبی به تاسیسات نفتی عراق وارد شود.
فقط در فاصله ۴۰ روز ابتدایی این جنگ و در روزهای اولیه تهاجم به عراق , تعداد “سی هزار” بمب بر روی کشور عراق ریخته شد و تمامی خاک آن کشور بصورت “موزاییکی” هدف بمباران قرار گرفت.
در کنار همه اینها “بیست هزار” موشک هدایت شونده به اهداف از پیش تعیین شده پرتاب شد که همگی آنها بصورت دقیق به اهداف از پیش تعیین شده اصابت کردند.
“پل برمر” حاکم نظامی آمریکا در عراق می گوید: ” وقتی به بغداد رسیدیم چراغها همه خاموش بودند و اثری از ماشین یا ترافیک دیده نمیشد.
با توجه به این تهاجم وسیع به کشور عراق باز مردم ستم دیده عراق برای ورود پیاده نظام آمریکایی “هلهله” کشیدند و از آنها بابت رفع شر دیکتاتوری صدام حسین تشکر نمودند.
در آخر هم که حتما میدانید صدام حسین را از “سوراخ موش” به بیرون کشیدند و به دست عدالت سپردند.
*سوال اینجاست که این تعداد از هواداران شما که از “اموال عمومی بیت المال” ارتزاق میکنند و در جایی که “مد نظر” شماست حضور پیدا میکنند , در منابر و مساجد خطبه میخوانند و …. در صورتیکه جیره های حکومتی شان قطع شود یا حمله ای به مراتب گسترده تر به کشورمان صورت پذیرد حاضر به دفاع از شما و حکومتتان هستند؟
*آیا اساسا نظام حکومتی ایران با تمام بضاعت نظامی اش و تجهیزاتی که به زعم کارشناسان حتی تاب تحمل ۱۲ ساعته در برابر چنین هجوم گسترده ای را ندارند, توانایی دفاع از شما و حکومتتان را خواهد داشت؟
*چرا حاضر میشوید ملتی مظلوم که “سی و اندی سال” تحت حاکمیت جمهوری اسلامی انواع مشقتها را متحمل شده اند , به خاطر مطامع و اهداف سیاسی “وهم آلود” خود به مسلخی این چنینی ببرید؟
*چرا در راه ملت قدم نمی گذارید و به قانون اساسی وفادار نیستید؟
*چرا خود را “اعلم ترین فرد زمانه” می پندارید, در صورتیکه اشتباهات مکرر شما در شیوه حکومتداری بر یک کودک ۱۰ ساله نیزعیان است؟
*چرا به دیکتاتوری خود پایان نمی دهید و مردم را در “حق” تعیین سرنوشت خویش دخالت نمی دهید؟
جناب آقای خامنه ای
شما با حمایت بی دریغ خود از دیکتاتور سفاک سوریه به بهانه های واهی وتحت عنوان “خط اول مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی” ثابت کرده اید ابایی از آغشته شدن دستان خود به خون بیگناهان و زنها و کودکان ندارید.
این “مهم” در تجربه اعتراضات مسالمت آمیز مردم ایران در سال ۱۳۸۸ بر همگان آشکار گردید.همانی که نامش را “فتنه” نهادید و وابسته به آمریکا و انگلیس کردید!!
در باور ما نمی گنجید فردی روحانی و سادات از” تبار امامان شیعه ” حاضر است برای حفظ حکومت و دستیابی به آرمانها و”توهمات” فضایی خود, بیش از یکسال دستش تا “مرفق” به خون تعداد زیادی از مسلمانان کشور مسلمان سوریه آغشته گردد.
شما اینکار را با “پول نفت مردم ایران ” و لجستیک عظیم نیروهای نظامی و امنیتی کشوربه انجام رسانده اید و فضاحت بین المللی عظیمی را برای کشور ایران به ارمغان آوردید.
شما بقدری این آش را شور کرده اید که نخست وزیراسراییل هم صدایش درآمده و شما را از کشتار مردم مسلمان سوریه “برحذر” می دارد!
سیاستهای غلط شخص شما باعث شده است که اکنون ۴۸ نفر از پاسدارانی که باید “مدافع حیثیت و شرف ایرانی و حافظ مرزهای کشور” باشند اکنون به “اسارت” ارتش آزادیبخش سوریه درآمده اند و شما همانطور که از کنترل “قیمت مرغ” در کشور خود ناتوانید از آزادی آنها ناتوان ترید.
لازم به ذکر است که ملت سوریه قبل از حمایت ها و جنایات جمهوری اسلامی در آن کشور, بیشترین پیوند دوستی و مذهبی را با مردم ایران داشتند.
اما حالا شما کار را به جایی رسانده اید که پرچم کشور مرا (با هر علامت منقوش بر رویش) بارها و بارها در سوریه به آتش میکشند.طوریکه این امر باعث جریحه دار شدن “غرور ملی هرایرانی آزاده ای ” شده است.
شما را چه شده است؟؟
خبرگان رهبری کجاست؟؟ خواب است؟؟
خبرگانی که در هر جلسه بر روی صندلی های قرمز رنگ ساختمان “بهارستان” در حال چرت زدن مشاهده می شوند و رییس “چاپلوس” و “موزه ای” فعلی اش می گوید: (وظیفه خبرگان حراست از رهبر ایران است) !!
کفن پوشان کجایند؟
سینه چاکان کجایند؟؟
جامه دریدگان کجایند؟؟
نیروهای خودجوش ! چرا جوششی از خود نشان نمی دهند؟
شما با چه حقی نام “مردم بزرگ ایران” را برای سیاستهای “توهمی فضایی” خود ضایع نمودید؟ و بدون هیچ ابایی به اعمال اشتباه خود ادامه می دهید؟
شما همانی نیستید که بارها از “بصیرت” صحبت کرده اید. این است آن بصیرت ؟؟
یا ما معنای بصیرت را نمی دانیم یا شما نمی دانید بصیرت چیست که مخالفین سیاستهای اشتباه خود را به “بی بصیرتی” متهم می نمایید.
جوانی بیست ساله کشور را بهتر از شما میتواند اداره کند که شما چنین با اموال و داراییهای ملی ایرانیان میکنید.عزتی و آبرویی که قرنها ایرانیان برای دست یافتن به آن تلاش کردند شما به راحتی به باد فنا داده اید.
با آبرویی که شما از ایران و ایرانی برده اید , هیچ ایرانی در مسافرتی بین المللی از گزند “توهین” مامورین فرودگاهی کشور مقصد در امان نیست و چاره ای جز “شرمساری” ندارد.
بعد در ملاقاتی عمومی می گویید: “نظام اسلامی صد برابر نسبت به گذشته قوی تر شده است”؟؟ با چه “متری” صد برابر را تفسیر کرده اید؟؟ چرا امید واهی به این مردم بی پناه می دهید؟
چرا در سیاستی نانوشته به مسئولین حکومتی اعلام نموده اید در هر بیان خود به مردم “امید به آینده” را تزریق کنند؟
بر اساس چه منطقی , هزینه گزاف چند صد میلیون دلاری از “پول نفت مردم تحت فشار ایران” را به کنفرانسی اختصاص داده اید که هدفش “ایجاد جبهه ای متحد و یکپارچه” از سران جنبش عدم تعهد درحمایت از دیکتاتور سوریه است؟
زمانیکه این مرقومه را برای شما مینویسم “فاروق الشرع” مقام بلند پایه حکومت سوریه به “ارتش آزاد سوریه” پیوسته است و دیر نیست که مردم ایران جشن شادی سرنگونی دیکتاتور سوریه را کشور برپا نمایند و پایه های سست حکومت شما را به لرزه درآورند.
با چه سیاستی بساط “سور و سات” میهمانان چند هزار نفری از سی کشور دنیا که “عمدتا” کشورهای تاثیر گذاری در معادلات جهانی نیستند را از جیب ملت ایران مهیا نموده اید و چرا چنین ریسک بزرگی در “قمار سوریه” بر سر ماندن بشار اسد در قدرت , را بر مردم و کشور ایران تحمیل کرده اید؟؟
اساسا به چه علت روحانیان و رهبران مذهبی پیش از وقوع انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ در ایران , جشنهای ۲۵۰۰ ساله پهلوی را زیر سوال می بردند؟؟؟
حداقل فایده ای که آن جشنها داشت , نمایش “شکوه و عظمت ” فرهنگ ایران و کرنش سران کشورهای قدرتمند جهان در برابر این “جلال” بود و عزتی فاخر برای ایران و ایرانی بهمراه داشت.
اکنون فقط یک مقایسه کوتاه و گزیده میکنم و آن اینکه : در سایه حکومت جمهوری اسلامی ایران , گذرنامه(پاسپورت) یک ایرانی دارای رتبه چندم جهانیست؟؟
حالا هم از پول نفت و سرمایه ملی ایرانیان که باید صرف “امور زیر بنایی و ساختاری کشور” شود و افزایش بهره وری را بهمراه داشته باشد , بساط ” تفریح و عیش و نوش” برای دیگران پهن میکنید و در آخر هم مانند روز بر ما روشن است که ضربه ای دیگر به “منافع ملی” کشورمان وارد میسازید.
شما را چه شده است؟ نکند عارضه نسیان بر شما غالب شده و تاریخ گذشته و حال را به کل فراموش کرده اید؟؟
یادآوری میکنم تنها یک دهم هزینه های “چند صد میلیارد تومانی” این اجلاس شامل :ساخت ساختمانها و بناهای مجلل محل برگزاری اجلاس سران در ولنجک تهران , خریدهای میلیاردی چند صد دستگاه اتومبیل تشریفاتی , بازسازی وسیع هتلهای کشور به بهانه برگزاری این اجلاس و اجاره اماکن لوکس برای تفریح چندین هزارنفر میهمانان این کنفرانس,هزینه های سنگین تامین امنیت این اجلاس و… میتوانست مرهمی باشد بر زخمهای مردم “زلزله زده استان آذربایجان شرقی” و آبادانی آن مناطق التیامی باشد بر دردهای آنها.
فقط با یک دهم هزینه های این اجلاس شما می توانستید محبت جمع کثیری از مردم را تا آخر عمرتان بر خود بخرید و بر “قلب” آنان حکومت کنید نه بر “جسم” آنها.
این زخم با عملکرد نابخردانه شما / رییس دولت کودتایتان و صدا و سیمای “میلی” تان ,عمیق و عمیق تر گردید و مردم غیور آن دیار و سایر آزادگان را داغدارتر نمود.
کیست که نداند شما و حکومتتان در سیاستی هماهنگ “زلزله مهیب” آذربایجان را کم اهمیت جلوه دادید تا مراسم “روز قدس” و حمایت جمهوری اسلامی از سوریه در اجلاس سران جنبش عدم تعهد تحت الشعاع آن قرار نگیرد!
توصیه من به شما این است:تاریخ ایران را یکبار دیگر مرور کنید. شما که آموزه های علوم آسمانی و ماوراء الطبیعه را درحافظه خود دارید. ماشاء الله در شعر و موسیقی و تاریخ کشورهای منطقه و علم سیاست و اجتهاد دینی و الخ هم که سرآمد مردم زمانه خود هستید!
با تمام این معلومات چطور نمی دانید که مردم استان آذربایجان همواره پیشگام تحولات مردمی و تاریخی در ایران از صدر دوران مشروطه تا کنون بوده اند؟
چرا اینچنین ملت خود را در حادثه ای سخت و تلخ تنها گذاشتید؟
بد نیست به آقای “وحید حقانیان” بگویید فیلم بازی اخیر فوتبال در تبریز را برایتان بیاورند و شما ملاحظه کنید که تماشاگران تبریزی چطور یکصدا رهبرشان را “هو” میکنند؟؟
اخیرا نیز نیروهای “نظامی و امنیتی ” از ارسال کمکهای مردمی به مناطق زلزله زده جلوگیری و فعالین اجتماعی را هم که در غیاب “امداد رسانی دولتی” به هم نوعان خود در حال خدمت بوده اند را دستگیر و مورد یورش وحشیانه قرار داده اند. گلی به گوشه عبایتان!
میشد اندکی از پول هنگفت برگزاری این اجلاس بیهوده را صرف تامین مصارف مردم در بازارهای کشور کرد تا مردم روزه دار مجبور نباشند در گرمای طاقت فرسای تابستان در صفهای کیلومتری بایستند و گوشت مرغ را با قیمتهای نجومی ابتیاع نمایند!
(بهترین زمان سرمایه گذاری زمانیست که ” خون ” بر روی زمین است) و شما این زمان را برای قدرتهای بزرگ فراهم کرده اید.
اما آخر…
روی سخنم با ” پاسداران پاک” ایران است.
من و بسیاری از مردم پاک نهاد سرزمینمان بر قدمگاه این سربازان گمنام سپاه بوسه میزنیم.
شماهایی که در فساد سرداران و حکومت فاسد جمهوری اسلامی وارد نشدید و با مشقت زندگی خود را می گذرانید و در لاک غم فرو رفته اید که (چه فکر میکردیم و چه شد) ؟
بی ادعا در میدانهای جنگ و سازندگی و خدمت خالصانه به مردم و میهن حضور یافتید و اکنون نیز از مردم طلب ارث و میراث ندارید.
من خود افراد زیادی را در سپاه میشناسم که پاک مانده اند و با سرداران حکومت برای “پاک دستیشان” معامله نکردند.
برادران من !
بدانید حکومت جمهوری اسلامی به پایان خویش رسیده است و در نازل ترین مرتبه مشروعیت مردمی قرار دارد.
سرداران و سران شما با سرویسهای کشورهای دیگر معامله نموده اند و “امان نامه” دریافت می کنند تا فردای بعد از جمهوری اسلامی بتوانند اموال و خانواده خویش را به مکانهای امن دنیا منتقل نمایند.
این حکومت و رهبرانش , خون جوانان ما را پایمال نمودند.هر خانواده در جمهوری اسلامی دست کم یک شهید در جنگ تحمیلی به این کشور هدیه کرد تا خاک وطن از تعرض دشمن مصون بماند.
خون شهیدان ما پایه منبرخونین حاکمان جمهوری اسلامی گشت تا بدین گونه بر ما سیطره یابند , ما را به استهزاء بگیرند و دائما انگشت خویش را در چشمان ما فرو کنند و به ما بخندند.
بدانید که تک تک مسئولین کشور, اندیشه فردای خود را نموده اند و هر کدام نسبت به اخذ گرین کارت و تابعیت مضاعف از کشورهای دیگر اقدام کرده اند تا در وقت خود ما و شما را تنها گذارند و کوچ دیار دیگرکنند.
بعنوان نمونه عرض میکنم :
فرزند فردیکه با ادعای “ولایتمداری” ۵ دوره در مجلس شورای اسلامی بعنوان نماینده شهر تهران حضور داشت , اکنون چهار ماه است که درهتلی گرانقیمت در شهر نیویورک آمریکا اقامت دارد و چندین هزار دلار بابت این “نگهداری” هزینه نموده است , بلکه برای فرزند خود گرین کارت کشورآمریکا را اخذ کند و برای خود هم ” نمدی از این کلاه بدوزد”.
نام ایشان نزد بنده محفوظ است تا در زمان خود آنرا فاش نمایم.آن زمان کاملا با اقدامات سیستم امنیتی حکومت ایران علیه اینجانب و خانواده ام ارتباط مستقیم دارد.
حال بدانید که ایشان تازه از مسئولین دست چندم حکومتی بوده است.
” تو خود بخوان حدیث مفصل ازین مجمل”
شما پاسداران “دست پاک” خالصانه زندگی کرده و می کنید.
مبادا در فردای “حکومت اسلامی” نامتان در کنار نام ننگین سرداران و رهبران فاسد نظام برای محاکمه نزد ملت ایران بر روی میز عدالت قرار گیرد که آن زمان دیگر برای ابراز پشیمانی و ندامت دیر است و “تر و خشک ” درهم خواهند سوخت.
از حالا تدبیر فردای خود کنید, نام خود را از نام ننگین خائنین به کشورتان جدا سازید و سرنوشت خویش را با ایشان پیوند نزنید و در کنار ملت خود قرار گیرید که ” الله یار و یاور و نگهدار شما ” خواهد بود.
والسلام علی من اتبع هدی
تا گفتار بعدی- یا حق
روح الله زم

https://plus.google.com/106650152434213628713/posts/B74b3CAfNGM
                                پیشداوری نکنیم    
      
خیلی وقت است که مطلبی فکر مرا به خود مشغول کرده...میبینم و می شنوم
در کامنتهای افراد در فیس بوک و حرفها و صحبت های موافقان و مخالفان...
با خود فکر کردم درباره اش فکر کنم و بنویسم...
اما برای آنکه به اصل مطلب برسم و آن را بیان کنم لازم دیدم اول خاطره ای نقل کنم,بعد به اصل ماجرا بپردازم...
*****************************************
سالها پیش زمانی که نوجوانی 15 ساله بودم تصمیم گرفتم یک هنر رزمی یاد بگیرم و تقریبا اغلب ورزشهای سخت و رزمی را "امتحان" کردم و از هیچیک خوشم نیامد.

با آقای "سعید ناطق نوری" به فدراسیون بوکس در مجموعه شهید شیرودی (امجدیه) می رفتم و دو ماه بوکس کار کردم و خوشم نیامد.

بعد از آن به باشگاه "فتح" که زیر نظر معاونت ورزشی سپاه و روبروی ورزشگاه شهید شیرودی رفتم و یکماه تکواندو کار کردم. باز هم خوشم نیامد.

کاراته را هم یکماه رفتم.باز دیدم اینکاره نیستم و در آخر "جو گیر" شدم و رفتم کشتی.

آن زمان یک باشگاه کشتی در میدان منیریه در یکی از کوچه پس کوچه های منتهی به میدان قرار وجود داشت که یکی از دوستانم آنجا را بمن معرفی کرد.
خاطرم نیست نامش چه بود.اما مزین به نام یک شهید بود.

"سه ماه" به آنجا رفتم و خلاصه ترکوندم.بیشترین زمانی بود که در یک ورزش "سخت" طاقت آوردم.

یک مربی داشتم که الحق مربی خوبی بود.یکروز روی تشک کشتی یک حریف تمرینی را به من انداخت و طرف دستش رو گذاشت روی شانه ام و یک فن "بارانداز" بمن زد و من با صورت افتادم روی تشک.گونه هایم از شدت ضربه ترکید و خون از صورتم جاری شد.

به مربی ام گفتم حالا چی میشه صورتم؟!
به من گفت : "ببین پسر جان, اولش بهت میگم. برای همیشه یادت باشه. اگه میخوای این ورزش رو ادامه بدی و توش پیشرفت کنی باید "قید" صورت و قیافه رو بزنی. کشتی " کارخونه عنتر سازیه". قیافت کلا میریزه بهم!

من اینو نشنیدم؟ فرداش دیگه قید رفتن به باشگاه رو زدم و رفتم سراغ همون فوتبال بازی کردن. گفتم قربانت!

این جمله همیشه یادم بود تا اینکه سال 1388 در یک قرار ملاقات صوری مرا به خیابان کشاندند و دستگیرم کردند.در مدتی که زندان بودم فهمیدم زندان هم "کارخونه مخالف سازیه".

هر کسی رو میخوای با خودت مخالفش کنی بندازش زندان! به دادش هم نرس! بندازش و برو پی زندگیت!
بعد که آزادش کردی یا همچین ریشه ات رو میزنه که از دستش کلافه میشی و یه جوری میزنی بخوابه و دیگه بلند نشه!
یا اینکه همچین رام میشه که انگار مانند یک بچه از اول همینطوری ملوس و مامانی بدنیا اومده و هی دلت میخواد قربون صدقه اش بری! از "رام" شدنش اینقدر لذت میبری و خیالت ازش راحت میشه که هی میخوای بندازیش زندان!

الان میدونم که (هم کشتی کارخونه "عنتر سازیه"/هم زندان کارخونه "مخالف سازی").

الغرض...

دیدم که خیلی ها که میخوان فقط یه حرفی زده باشند و ابراز مخالفتی کرده باشند و سنگ گروه و دسته و جناح خودشون رو به سینه میزنند میان تو فیس بوک و میگن: 

"این موسوی همون موسوی هست که خواستار برگشت به آرمانهای امام راحله".

"این میرحسین همونیه که گفت خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسیه".

فارغ از این اشارات و بعضا کینه ورزیها باید منصفانه اقرار کنیم که در حال حاضر هیچ "رهبر" قدرتمندی جز میر حسین موسوی و مهدی کروبی وجود ندارد.

هر کسی که داعیه "پرچمداری" این مردم را داره میتونه خودش رو در افکار عمومی محک بزنه...
اما قبول دارم عده زیادی طرفدار آقای رضا پهلوی هستند.
عده ای هم طرفدار مسعود رجوی.
عده ای طرفدار احزاب مختلف و ...
باید منصف بود.

اما بیایید منصف باشیم.فردی که در حال حاضرمورد قبول اکثریت هست کسی نیست جز "میر حسین موسوی" بهمراه "مهدی کروبی".
شما ببینید؟ رگ قلب ایشان میگیره و میبرنش بیمارستان...چقدر مردم ابراز ناراحتی و نگرانی میکنند و حکومت از ترس هجوم مردمی نیروهای عظیمی رو به سمت بیمارستان برای جلوگیری از هجوم مردم گسیل میکنه؟
امروز هم که در خبرها دیدم آقای رضا پهلوی در نامه ای به دبیر کل سازمان ملل خواستار ملاقات ایشان با آقای "موسوی" و "کروبی" شده اند و بنده خیلی مشعوف شدم از اینکه این اتحاد در حال بازگشت به سوی منتقدین و مخالفین حکومت هست.

حال من با توجه به خاطره بالا عرض میکنم که :

کسانی که به نوعی این بیانات را ابراز میکنند و این حرفهای قبل از انتخابات را چماق کردند و بر سر بقیه می کوبند,آیا اطمینان دارند مواضع این دو عزیز هنوز همچنان همان مواضع گذشته است؟؟

آیا اطمینان دارند با توجه به حصر غیر قانونی چند صد روزه , هنوز این دو نفر به اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت به دوران طلایی آیت الله خمینی اعتقادی داشته باشند؟

کسانیکه چنین جفایی میکنند آیا خود یکروز زندان بوده اند؟

اگر بوده اند چرا چنین سخنی را بر زبان می رانند؟
مگر زندانهای جمهوری اسلامی آنها و مواضعشان را رادیکال تر نکرده است؟

اگر نبوده اند باز هم چرا چنین اتهامی را یکطرفه و در نبود "صاحب سخن" بر زبان می رانند؟چرا جول یک محور اتحاد نمی کنند تا صاحب سخن بیاید و بگوید که ...
حداقل فایده ای که این اتحاد اکنون برای ما دارد اینست که میتوانیم با "دست قدرتمند واحدمان" حکومت را عقب بزنیم و ببینیم که اگر ما متحد باشیم آزادی این دو عزیز که هیچ, خیلی های دیگر هم میتوانند آزاد باشند!

بنده بعنوان کسی که همه این مراحل را گذرانده و تجربه ای بیشتر از سن و سالش در امور زندان و بازجویی و شکنجه ! را دارد عرض میکنم: " بیایید به یکدیگرمهلت دهیم و اینقدر زود درباره دیگران قضاوت نادرست ننماییم".

چند وقتیست دارم به این موضوع فکر میکنم که اگر موسوی و کروبی با حکومت معامله کرده بودند یا "حداقل" اگر مواضعشان همان مواضع قبل بود , چرا حکومت آنها را از زندان آزاد نمیکند؟

مگر مطالبات جامعه امروز از مطالبات موسوی و کروبی آن روز فراتر نرفته است؟
حتما دیگر مطالبه امروز مردم ما این نیست که "رای من کجاست"؟ یا اینکه "رای منو دزدیدن,دارن باهاش پز میدن".

این مطالبات اولیه مردم بود.وقتی حکومت با تندی و سرکوب و ریختن خون بیگناهان پاسخ "نا امید کننده ای" به این مطالبات داد, آیا مطالبات مردم فراتر نرفت؟؟

چرا بدون تحلیل و کمی تفکر صحبتهایی را بر زبان می رانیم که هم ایجاد تشتت میکند و هم مردمان را دچار تفرقه می نماید؟

من اطمینان دارم آقایان موسوی و کروبی که در حال حاضر در حصر هستند دیگر آن مطالبات گذشته را ندارند. زیرا جامعه دیگرآن مطالبات را ندارد.

مگر نه اینکه انسانها و موجودات مداوم در حال تکامل هستند؟
آیا " اصل تکامل " صرفا مربوط به ماست و موسوی و کروبی با توجه به اینهمه فشارها و حصرهای غیر قانونی از این اصل "مبرا" هستند؟؟

بنده معتقدم اگر مطالبات آقایان کروبی و موسوی در "چند صد روزه حصر غیر قانونی شان" , در همان حد نطقهای پیش از انتخابات و بیانیه های پس از انتخابات متوقف مانده و تغییری نکرده بود , حکومت جمهوری اسلامی  خیلی زودتر از این زمانها, ایشان را آزاد کرده بود.
ساده است...در این حالت با آزادی ایشان و اولین نطقشان در "پس" این توقف فکری و عدم پیشرفت مطالباتشان , خود را از چشم مردم می انداختند و چه چیز بهتر از این برای رهبران حکومت ایران؟؟

رهبرانی که خودشان بدست خود وجهه اجتماعی خویش را ویران نمایند!

با اندکی تحلیل سیاسی میشود نتیجه گرفت که نه ما آن مردم سال 1388 هستیم که جنبش اعتراضیمان را با "رای من کو" آغاز کردیم و اکنون مطالباتمان گسترده تراز آن "خواسته هایمان" شده  و نه آن "موسوی و کروبی" همان افرادی هستند که مواضعشان در اجرای بدون تنازل قانون اساسی متوقف مانده باشد و...

قطعا آنها نیز مانند ما مطالباتشان فراتر رفته و این چیزیست که حکومت از ترس آن میلرزد و تمام اعتراضات و فشارها را به جان میخرد.اما نمیتواند موسوی و کروبی را آزاد نماید.زیرا هزینه سنگینی را باید برای آن بپردازد. شاید آن هزینه سنگین "رفتن نظام جمهوری اسلامی" باشد .

و اما این ماییم که تکلیفی سنگین داریم.تکلیفی که فقط با "اتحادمان" قادر به انجام آنیم.

خیالتان از حکومت اسلامی! ایران راحت...

اینها موسوی و کروبی را بدون "فشار مردمی" آزاد نمی کنند...

و فقط ما میتوانیم با اتحادمان آنها را آزاد نماییم و تا نتوانیم "دیکتاتور" کوچک خفته درونمان را "خرد" نماییم به این مهم دست نخواهیم یافت.

چون هر کداممان یک "دیکتاتور کوچک" هستیم...
فقط با اتحادمان آزادی ایشان را شاهد خواهیم بود...اتحادی که منجر به آزادی ایران خواهد شد و آن زمان انتخاب را به خود مردم واگذار کنیم که چه کنند و چه نوع حکومتی را بخواهند.انتخابی با نظارت بین المللی و قبول اکثریت مردم
بیایید "دیکتاتور خفته" در وجودمان را بکشیم و منافع ملی را به منافع فردی ترجیح دهیم

      

۱۳۹۱ شهریور ۵, یکشنبه

                              می نویسم و همچنان می نویسم


من به جهت دغدغه هایم و احساس انحرافی که از اصل انقلاب احساس کرده ام تا کنون مکاتبات متعددی را با آیت الله خامنه ای رهبر ایران انجام داده ام.

این احساس ناشی از کینه و حقد و حسد نیست.
من احساس کردم که از سالهای طولانی ایشان به دنبال بسط و گسترش "ید" مطلقه خود در امور مختلف هستند.علیرغم اینکه قانون اساسی فعلی ایران دارای ظرفیتهای زیادی برای اداره امور کشور است.لیکن معتقدم ایشان خواسته یا ناخواسته به این ظرفیتها عمل نکردند و سعی کردند روز به روز و هر چه بیشتر امور را در ید قدرت خود نگه دارند.
من بهمراه پدرم ملاقاتهای بسیاری را نزد ایشان تجربه کرده ام و از نزدیک می دیدم که ایشان به چه اندازه به اخلاقیات پایبند بودند.اما نمیدانم که چه شد که بعد از ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی و شروع دولت آقای خاتمی به یکباره تغییر رفتار دادند و شروع به مخالفت با معیارها و اصول پذیرفته شده خود و مردم نمودند.
من سعی میکنم بیشتر به مشاهدات و خاطرات خود و تحلیل وقایع دوران پس از رهبری آیت الله خمینی بپردازم.مواردی که خود بصورت ملموس آنها را درک کرده ام و با دیدگان خود بعضا مشاهده نموده ام.
مواردی که نتوانستم در مکاتبات عمومی خود با ایشان بیان کنم و جزء حرمتها و خطوط قرمز نگه داشته ام و یا اینکه مجالها اینقدر کوتاه بوده و باید به نکات مهمتر می پرداختم.چرا که مجال انتشار عمومی چنین بیاناتی به جهت انبساط متن و عدم تحمل مخاطب مقدور نبوده است.
سعی میکنم بیشتر "دل نوشته های" خود را بیان کنم.چیزهایی که برایمان آرزو بود و به حسرت تبدیل شد.
چیزهایی که برایم مانند آب زلال بود و به سراب تبدیل شد...
کاش بشود ذهن پراکنده ام را جمع و جور کنم و از پراکندگی و تعدد مطالب به تمرکز ذهن برسم و موضوعی به ترتیب انتشار برسم.هر چند بعید میدانم بتوانم ترتیب امور را رعایت کنم.
چیزی که میدانم این است که فقط باید بنویسم و بنویسم.
نوشتن است که مرا تخلیه میکند...
سالهای تحصیل در مقطع متوسطه و دبیرستان اینقدر تحت تاثیر افکار و نوشته های "احمد عزیزی" و یوسف میرشکاک" بودم که حتی شعر هم میگفتم.اما به مرور به دوران سربازی و ازدواج زود هنگامم رسیدم و آن فراغت از ذهنم رخت بربست.
شاید چون احمد و یوسف را میشناختم و با آنها از نزدیک مراوده داشتم تحت تاثیر ایشان بودم و این باعث شده بود دایره واژگانم نیز گسترش یابد.اما از آن فضا و اقتضائات آن دور شدم.اکنون میخواهم برای خودم بنویسم.چیزهایی را که دلم میخواست و میخواهد.
تحلیل شرایط و اقتضائات زمانه و گذشته مان.اینکه چه بودیم و چه شده و به کجا در حال رفتنیم.
سعی میکنم از دوران جوانی و نوجوانیم بنویسم.سعی میکنم از خاطراتم بنویسم.شاید بعدها بتوانم آنها را جمع بندی کنم و به کتابی تبدیل کنم.
هیچوقت نوشتن مرا اینقدر آرام نمی کرد.جوانی شیطان که پا به میانسالی نهاده.جوانی که از دیوار راست بالا میرفت.جوانی که به اقرار متخصصان و کارشناسان زندان اوین دارای "آی کیو" بالایی بود اکنون چنان فشارها او را محکم نموده که به زور حرف میزند,به زور میخندد و بالاجبار ناچار است بسیاری از امورات زندگی خود را به مانند مردم عادی انجام دهد.اموراتی که برای مردم عادی جزء امورات روزانه محسوب میشود.اما برای من انجام همان امورات سخت است.خوردن,خوابیدن,آشامیدن,سخن گفتن,خندیدن و ...
اگر دست خودم بود هیچکدام اینها را در روز انجام نمی دادم.چه اینکه فشارهای ناشی از اقدامات متعدد چه در ایران و چه خارج از ایران اینقدر زیاد بوده است که همه این امورات روزمره را به سختی انجام می دهم.
روزی یک وعده غذا خوردن, به زور قرص خواب و آرامبخش خوابیدن,به زور تبسم و لبخند زدن و تمایل زیاد به سکوت همه و همه ناشی از دغدغه های فکری ام برای خود ,خانواده و مردمم است.چیزی که به آن دچار شده ام و اکنون پا در راهی نهاده ام که فقط باید بروم.
مانند راننده اتومبیلی شده ام که با سرعت زیاد در اتوبان امام علی و سراشیبی آن در حال حرکت هستم.اگر برگردم و پشت سرم را نگاه کنم ممکن است تصادف دردناکی نمایم و خود را از هستی و نیستی ساقط نمایم.فقط باید به خورشید نگاه کنم تا سایه را پشت سرم درک کنم.
باید به جلو رفت.حتی با نخندیدن,نخوابیدن و نخوردن و نیاشامیدن...
من مینویسم و فقط مینویسم...این مرا آرام میکند.شاید اگر تخلیه شوم بتوانم بخوابم و بخورم و بیاشامم و بیاسایم.به مانند افراد معمولی که کار روز مره شان اغلب همین است.
در دفتر کارم(سال 1383)- آن زمان هم مینوشتم
تازه کارتابل زیرین را ملاحظه کرده بودم و در حال تنفس بودم برای فعالیتی دیگر
حالا رسالتم  تغییر کرده - نه دستوری/ نه امضایی...
فقط تمام توانم را برای "اتحاد" دوستانمان مصروف خواهم کرد...شاید که جماعتی نتیجه بگیرند
پس مینویسم...

آغاز وب نویسی

خیلی وقت است که دوست داشتم وب نویسی و فضای اون رو امتحان کنم.
این اولین بار است که با پیشنهاد دوستی تصمیم به وب نویسی دارم.
اساسا انسانی بی تجربه در این زمینه هستم.اما دوست دارم این فضا رو هم امتحان کنم.احساس میکنم نسبت به فضاهای پیرامونی فیس بوک و ...میتواند فضای صمیمی تر و موثر تری باشد.
دوست دارم بنویسم.حداقل از خاطراتم آغاز کنم تا بتوانم ذهنیات و واقعیات را در فضای ثبت شده ای نگه دارم.
بالا رفتن سن باعث میشود مغز انسان دچار پراکندگی و عدم ثبت جزییات اتفاقات گذشته و جاری گردد.شاید فضای وب نویسی باعث شود که بتوانم خاطرات و اتفاقاتی که برایم اتفاق افتاده است را ثبت کنم.
سیر اتفاقات برایم اینقدر سریع و فشرده بوده است که نمیدانم از کدامیک آغاز نمایم.اما تجربه نوشتن و ذکر جزییات و خاطرات شاید که برای خود هم جالب باشد.بهر حال امتحانش ضرری ندارد...
سعی میکنم خود را با شرایط "وب نویسی" وفق بدهم و مطالبم را بیشتر اینجا بنویسم تا در فضاهای دیگر.
امیدوارم بتوانم این فراغت را برای نوشتن داشته باشم.