۱۳۹۱ شهریور ۶, دوشنبه

                                پیشداوری نکنیم    
      
خیلی وقت است که مطلبی فکر مرا به خود مشغول کرده...میبینم و می شنوم
در کامنتهای افراد در فیس بوک و حرفها و صحبت های موافقان و مخالفان...
با خود فکر کردم درباره اش فکر کنم و بنویسم...
اما برای آنکه به اصل مطلب برسم و آن را بیان کنم لازم دیدم اول خاطره ای نقل کنم,بعد به اصل ماجرا بپردازم...
*****************************************
سالها پیش زمانی که نوجوانی 15 ساله بودم تصمیم گرفتم یک هنر رزمی یاد بگیرم و تقریبا اغلب ورزشهای سخت و رزمی را "امتحان" کردم و از هیچیک خوشم نیامد.

با آقای "سعید ناطق نوری" به فدراسیون بوکس در مجموعه شهید شیرودی (امجدیه) می رفتم و دو ماه بوکس کار کردم و خوشم نیامد.

بعد از آن به باشگاه "فتح" که زیر نظر معاونت ورزشی سپاه و روبروی ورزشگاه شهید شیرودی رفتم و یکماه تکواندو کار کردم. باز هم خوشم نیامد.

کاراته را هم یکماه رفتم.باز دیدم اینکاره نیستم و در آخر "جو گیر" شدم و رفتم کشتی.

آن زمان یک باشگاه کشتی در میدان منیریه در یکی از کوچه پس کوچه های منتهی به میدان قرار وجود داشت که یکی از دوستانم آنجا را بمن معرفی کرد.
خاطرم نیست نامش چه بود.اما مزین به نام یک شهید بود.

"سه ماه" به آنجا رفتم و خلاصه ترکوندم.بیشترین زمانی بود که در یک ورزش "سخت" طاقت آوردم.

یک مربی داشتم که الحق مربی خوبی بود.یکروز روی تشک کشتی یک حریف تمرینی را به من انداخت و طرف دستش رو گذاشت روی شانه ام و یک فن "بارانداز" بمن زد و من با صورت افتادم روی تشک.گونه هایم از شدت ضربه ترکید و خون از صورتم جاری شد.

به مربی ام گفتم حالا چی میشه صورتم؟!
به من گفت : "ببین پسر جان, اولش بهت میگم. برای همیشه یادت باشه. اگه میخوای این ورزش رو ادامه بدی و توش پیشرفت کنی باید "قید" صورت و قیافه رو بزنی. کشتی " کارخونه عنتر سازیه". قیافت کلا میریزه بهم!

من اینو نشنیدم؟ فرداش دیگه قید رفتن به باشگاه رو زدم و رفتم سراغ همون فوتبال بازی کردن. گفتم قربانت!

این جمله همیشه یادم بود تا اینکه سال 1388 در یک قرار ملاقات صوری مرا به خیابان کشاندند و دستگیرم کردند.در مدتی که زندان بودم فهمیدم زندان هم "کارخونه مخالف سازیه".

هر کسی رو میخوای با خودت مخالفش کنی بندازش زندان! به دادش هم نرس! بندازش و برو پی زندگیت!
بعد که آزادش کردی یا همچین ریشه ات رو میزنه که از دستش کلافه میشی و یه جوری میزنی بخوابه و دیگه بلند نشه!
یا اینکه همچین رام میشه که انگار مانند یک بچه از اول همینطوری ملوس و مامانی بدنیا اومده و هی دلت میخواد قربون صدقه اش بری! از "رام" شدنش اینقدر لذت میبری و خیالت ازش راحت میشه که هی میخوای بندازیش زندان!

الان میدونم که (هم کشتی کارخونه "عنتر سازیه"/هم زندان کارخونه "مخالف سازی").

الغرض...

دیدم که خیلی ها که میخوان فقط یه حرفی زده باشند و ابراز مخالفتی کرده باشند و سنگ گروه و دسته و جناح خودشون رو به سینه میزنند میان تو فیس بوک و میگن: 

"این موسوی همون موسوی هست که خواستار برگشت به آرمانهای امام راحله".

"این میرحسین همونیه که گفت خواستار اجرای بدون تنازل قانون اساسیه".

فارغ از این اشارات و بعضا کینه ورزیها باید منصفانه اقرار کنیم که در حال حاضر هیچ "رهبر" قدرتمندی جز میر حسین موسوی و مهدی کروبی وجود ندارد.

هر کسی که داعیه "پرچمداری" این مردم را داره میتونه خودش رو در افکار عمومی محک بزنه...
اما قبول دارم عده زیادی طرفدار آقای رضا پهلوی هستند.
عده ای هم طرفدار مسعود رجوی.
عده ای طرفدار احزاب مختلف و ...
باید منصف بود.

اما بیایید منصف باشیم.فردی که در حال حاضرمورد قبول اکثریت هست کسی نیست جز "میر حسین موسوی" بهمراه "مهدی کروبی".
شما ببینید؟ رگ قلب ایشان میگیره و میبرنش بیمارستان...چقدر مردم ابراز ناراحتی و نگرانی میکنند و حکومت از ترس هجوم مردمی نیروهای عظیمی رو به سمت بیمارستان برای جلوگیری از هجوم مردم گسیل میکنه؟
امروز هم که در خبرها دیدم آقای رضا پهلوی در نامه ای به دبیر کل سازمان ملل خواستار ملاقات ایشان با آقای "موسوی" و "کروبی" شده اند و بنده خیلی مشعوف شدم از اینکه این اتحاد در حال بازگشت به سوی منتقدین و مخالفین حکومت هست.

حال من با توجه به خاطره بالا عرض میکنم که :

کسانی که به نوعی این بیانات را ابراز میکنند و این حرفهای قبل از انتخابات را چماق کردند و بر سر بقیه می کوبند,آیا اطمینان دارند مواضع این دو عزیز هنوز همچنان همان مواضع گذشته است؟؟

آیا اطمینان دارند با توجه به حصر غیر قانونی چند صد روزه , هنوز این دو نفر به اجرای بدون تنازل قانون اساسی و بازگشت به دوران طلایی آیت الله خمینی اعتقادی داشته باشند؟

کسانیکه چنین جفایی میکنند آیا خود یکروز زندان بوده اند؟

اگر بوده اند چرا چنین سخنی را بر زبان می رانند؟
مگر زندانهای جمهوری اسلامی آنها و مواضعشان را رادیکال تر نکرده است؟

اگر نبوده اند باز هم چرا چنین اتهامی را یکطرفه و در نبود "صاحب سخن" بر زبان می رانند؟چرا جول یک محور اتحاد نمی کنند تا صاحب سخن بیاید و بگوید که ...
حداقل فایده ای که این اتحاد اکنون برای ما دارد اینست که میتوانیم با "دست قدرتمند واحدمان" حکومت را عقب بزنیم و ببینیم که اگر ما متحد باشیم آزادی این دو عزیز که هیچ, خیلی های دیگر هم میتوانند آزاد باشند!

بنده بعنوان کسی که همه این مراحل را گذرانده و تجربه ای بیشتر از سن و سالش در امور زندان و بازجویی و شکنجه ! را دارد عرض میکنم: " بیایید به یکدیگرمهلت دهیم و اینقدر زود درباره دیگران قضاوت نادرست ننماییم".

چند وقتیست دارم به این موضوع فکر میکنم که اگر موسوی و کروبی با حکومت معامله کرده بودند یا "حداقل" اگر مواضعشان همان مواضع قبل بود , چرا حکومت آنها را از زندان آزاد نمیکند؟

مگر مطالبات جامعه امروز از مطالبات موسوی و کروبی آن روز فراتر نرفته است؟
حتما دیگر مطالبه امروز مردم ما این نیست که "رای من کجاست"؟ یا اینکه "رای منو دزدیدن,دارن باهاش پز میدن".

این مطالبات اولیه مردم بود.وقتی حکومت با تندی و سرکوب و ریختن خون بیگناهان پاسخ "نا امید کننده ای" به این مطالبات داد, آیا مطالبات مردم فراتر نرفت؟؟

چرا بدون تحلیل و کمی تفکر صحبتهایی را بر زبان می رانیم که هم ایجاد تشتت میکند و هم مردمان را دچار تفرقه می نماید؟

من اطمینان دارم آقایان موسوی و کروبی که در حال حاضر در حصر هستند دیگر آن مطالبات گذشته را ندارند. زیرا جامعه دیگرآن مطالبات را ندارد.

مگر نه اینکه انسانها و موجودات مداوم در حال تکامل هستند؟
آیا " اصل تکامل " صرفا مربوط به ماست و موسوی و کروبی با توجه به اینهمه فشارها و حصرهای غیر قانونی از این اصل "مبرا" هستند؟؟

بنده معتقدم اگر مطالبات آقایان کروبی و موسوی در "چند صد روزه حصر غیر قانونی شان" , در همان حد نطقهای پیش از انتخابات و بیانیه های پس از انتخابات متوقف مانده و تغییری نکرده بود , حکومت جمهوری اسلامی  خیلی زودتر از این زمانها, ایشان را آزاد کرده بود.
ساده است...در این حالت با آزادی ایشان و اولین نطقشان در "پس" این توقف فکری و عدم پیشرفت مطالباتشان , خود را از چشم مردم می انداختند و چه چیز بهتر از این برای رهبران حکومت ایران؟؟

رهبرانی که خودشان بدست خود وجهه اجتماعی خویش را ویران نمایند!

با اندکی تحلیل سیاسی میشود نتیجه گرفت که نه ما آن مردم سال 1388 هستیم که جنبش اعتراضیمان را با "رای من کو" آغاز کردیم و اکنون مطالباتمان گسترده تراز آن "خواسته هایمان" شده  و نه آن "موسوی و کروبی" همان افرادی هستند که مواضعشان در اجرای بدون تنازل قانون اساسی متوقف مانده باشد و...

قطعا آنها نیز مانند ما مطالباتشان فراتر رفته و این چیزیست که حکومت از ترس آن میلرزد و تمام اعتراضات و فشارها را به جان میخرد.اما نمیتواند موسوی و کروبی را آزاد نماید.زیرا هزینه سنگینی را باید برای آن بپردازد. شاید آن هزینه سنگین "رفتن نظام جمهوری اسلامی" باشد .

و اما این ماییم که تکلیفی سنگین داریم.تکلیفی که فقط با "اتحادمان" قادر به انجام آنیم.

خیالتان از حکومت اسلامی! ایران راحت...

اینها موسوی و کروبی را بدون "فشار مردمی" آزاد نمی کنند...

و فقط ما میتوانیم با اتحادمان آنها را آزاد نماییم و تا نتوانیم "دیکتاتور" کوچک خفته درونمان را "خرد" نماییم به این مهم دست نخواهیم یافت.

چون هر کداممان یک "دیکتاتور کوچک" هستیم...
فقط با اتحادمان آزادی ایشان را شاهد خواهیم بود...اتحادی که منجر به آزادی ایران خواهد شد و آن زمان انتخاب را به خود مردم واگذار کنیم که چه کنند و چه نوع حکومتی را بخواهند.انتخابی با نظارت بین المللی و قبول اکثریت مردم
بیایید "دیکتاتور خفته" در وجودمان را بکشیم و منافع ملی را به منافع فردی ترجیح دهیم

      

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر