۱۳۹۳ تیر ۲۸, شنبه

ما نباید از کهریزک زنده بیرون می آمدیم - گفت و گویی با یکی از زندانیان گمنام کهریزک

سحام ، روح الله زم - کهریزک برای من و بسیاری دیگر تداعی کننده خاطراتی تلخ است. جایی که خانواده های زیادی در حوادث سال ۸۸ ، فرزندان شان را در آن بیابان ها جستجو می کردند. خانواده من هم از این امر مستثنی نبودند. همیشه به بازداشتی های کهریزک ، نگاه خاصی داشته ام و تصور این که ممکن بود من هم به جای انتقال به زندان اوین از کهریزک سر در بیاورم ، مرا می آزارد. با مسعود علیزاده – از بازداشتی های کهریزک – گفتگو کردم و از او خواستم مرا به بچه هایی که در کهریزک بودند معرفی کند. مسعود هم مقدمات این گفت و گو را فراهم کرد. رضا ذوقی جوانی پر شور ، اما سرخورده و لطمه دیده از جنایات کهریزک است. او با تهدید و فشار امنیتی فزاینده ، مجبور شد شکایت خود را از سعید مرتضوی و بازداشت شدگان کهریزک پس بگیرد. اکنون از آن فشارها رهایی یافته و به همراه همسرش در ترکیه است و تا چند روز دیگر فرزندش نیز به دنیا می آید. ابتدا از صحبت کردن حذر می کرد و فضای سنگینی بین ما حاکم بود ، اما ارتباطم که با او گرم تر شد ، از او خواستم یک گفت و گوی متفاوت با هم داشته باشیم ، نه از جنس گفت و گو های مرسوم این روزها. گفتم خودش را برای یک مکالمه راحت آماده کند. گفت پیش از مصاحبه ، سوالات را برای من ارسال کن، اما به او گوشزد کردم که این کار ممکن است فضای حاکم را کلیشه ای کند. متقاعدش کردم که در زمان گفت و گو سوالاتم را مطرح میکنم ، او هم قبول کرد. صحبت های زیر حاصل مصاحبه دو ساعته من با رضا ذوقی ، یکی از آسیب دیدگان حوادث کهریزک در سال ۱۳۸۸ است.

به رضا گفتم ؛ مخاطبان ما ممکن است کمتر تو را بشناسند ، بهر حال در سا های اخیر ، کمتر نامی از تو در رسانه ها انعکاس داشته است. از او خواستم ابتدا خود را معرفی کند و بگوید قبل از سال ۱۳۸۸ و کودتای انتخاباتی چه می کرده و به چه نوع فعالیتی مشغول بوده است؟
من در سال ۱۳۸۳ در روزنامه ایران و در بخش آگهی ها ( ایران پیام) فعالیت می کردم. فعالیتم نه سیاسی بود و نه روزنامه نگاری ، بلکه کاملا اجتماعی بود و جذب آگهی می کردم. فعالیت من تا سال ۱۳۸۵ ادامه داشت ، همان طور که می دانید روزنامه ایران وابسته به دولت بود و در آن زمان دولت در دست اصلاح طلبان بود. سال ۱۳۸۴ وقتی دولت عوض شد و محمود احمدی نژاد آمد ، اینها با ساختار روزنامه ایران مشکل داشتند . روزنامه ایران آن زمان ۳۶۰ هزار نسخه در روز تیراژ داشت و به نوعی پر مخاطب ترین روزنامه در ایران بود. سال ۱۳۸۵ به بهانه آن کاریکاتور معروف ، روزنامه را توقیف کردند و روزنامه حدود شش ماه در توقیف بود. در این شش ماه تغییرات به حدی بالا بود که حتی گرافیست های بخش ایران پیام را نیز تغییر دادند، به طوریکه بعد از شش ماه که روزنامه بازگشایی شد و جلسه ای بدین منظور ترتیب دادند ، من مشاهده کردم که همه عوض شده اند و جای آنها را افرادی گرفته است که بعضا تخصصی نیستند و اطلاعاتی از روند کار آگهی و روزنامه ندارند و صرفا افرادی هستند که بسیجی هستند و به همین دلیل در آن روزنامه به کار گرفته شده اند. من با این مسئله مشکل داشتم ، با توجه به اینکه یکی از جوان ترین نماینده های “ایران پیام” بودم و تولیدم هم برای روزنامه خیلی زیاد بود. جزو ده نماینده برتر ایران پیام در کل کشور بودم و قبل از این تغییر و تحولات ، از فعالیتم خیلی استقبال می کردند. مشکلاتم ادامه داشت و درگیری ها بالا گرفت. فردی به نام آقای حسینی که معاون آن مجموعه بود ، با ایجاد درگیری فیزیکی با من ، در نهایت موجبات دستگیری مرا فراهم کرد و مرا در اداره آگاهی شاپور، یازده روز بازداشت کردند.

از رضا پرسیدم ؛ چطور تو را بازداشت کردند؟ آیا ضابط قانونی بودند یا حکم بازداشت ارائه دادند؟
رضا گفت : ما به جهت تعطیلی روزنامه اعتراض می کردیم ، چون شش ماه هیچ درآمدی نداشتیم و عملا ادامه این روند برای ما جز هزینه چیز دیگری نداشت. با تغییر و تحولات و آمدن تیم جدید و معاونت آقای حسینی ، عملا سیاست هایی اعمال شد که باعث ریزش مخاطب در روزنامه شد و ما به این روند اعتراض کردیم ، به طوری که با ایشان درگیری فیزیکی پیدا کردیم ، بعد از آن بلافاصله یک ماشین پژو ۴۰۵ مشکی آمد که چند نفر داخل آن بودند که یکی از این ها بی سیم داشت و اصلا نفهمیدم که چی شد و مرا به آگاهی شاپور منتقل کردند.

دوست داشتم بدانم سال ۱۳۸۴ به چه کسی رای داده بود؟
من در انتخابات ریاست جمهوری آن سال اصلا به هیچ کس رای ندادم.

همیشه این سوال در ذهنم بوده که اگر افراد را در موقعیت های گذشته قرار بدهیم ، آیا کارهایی که در گذشته انجام داده اند را تکرار می کنند؟ از رضا همین سوال را پرسیدم ؛ به او گفتم ، با این تجربه ای که حالا در اختیار داری و تمام مشقاتی که از آن سال تا حالا با آن رو به رو بوده ای ، اگر در سال ۱۳۹۳ به شما بگویند ، در صورتی که در انتخابات شرکت کنی ، باز همان حوادث برای تو تکرار می شود ؛ به کهریزک می روی و شکنجه می شوی و مرگ را احساس می کنی ، با این تفاسیر ، آیا با علم به همه آن اتفاقات ، باز هم در انتخابات ۸۸ شرکت می کردی؟
کمی شوکه شد ، اندکی سکوت کرد و گفت : پاسخ به این سوال کمی سخت است ، ولی باز همان کار را انجام می دادم. قصد من از رای دادن در سال ۸۸ ، تغییرات ملموس آن انتخابات بود که در زندگی شخصی خود آن را احساس می کردم. من دوست نداشتم شهروند کشوری باشم که سرخورده است.

به او گفتم توقع و خواسته ات از رای دادن در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ چه بود؟ دوست داشتی اصلاحات در چارچوب نظام انجام بشود؟
در ابتدا دوست داشتم اصلاحات در چارچوب نظام انجام بشه ، مثل یک دوره قبل از آن انتخابات ، زمانی که آقای خاتمی بود. چون احساس می کردم اون زمان خیلی بهتر بود. ولی بعد از این که این سرکوبی ها رو دیدم ، دوست داشتم خیلی فراتر از این باشه. احساسم این بوده و هست که با وجود این ساختار و سیستم ، اصلاحات کارایی ندارد و نمی تواند موفق باشد.هنوز هم همین اعتقاد رو دارم.

چون رضا جزو یکی از شاکیان کهریزک بود و از نزدیک با روند بررسی پرونده کهریزک آشناست ، از او سوال کردم کهریزک به کجا رسید؟ عاقبت متهمان چه شد؟ کار به کجا رسید؟ آخرین اطلاعاتت درباره پرونده کهریزک چیست؟
شکایتی که ما کردیم پس از ثبت با موانع مواجه شد ، بطوری که با استفاده از طرق مختلف از ما رضایت گرفتند و تعداد شاکی ها رو کم کردند. البته با اون آرائی که صادر شد ، اگر ما هم حضور داشتیم ، باز هم همون آرا صادر می شد . چون کاملا روشن بود که این افراد از جمله آقای مرتضوی محاکمه جدی ای نمی شن. درسته که ما الان زنده هستیم ، اما ما نباید زنده از کهریزک بیرون می آمدیم ، اما در کهریزک با همان شرایطی که ما داشتیم ، سه نفر در آنجا کشته شدند. دیه سه نفر آدمی که اونجا کشته شدند ، ۲۰۰ هزار تومانه؟؟ آقای مرتضوی باید فقط ۲۰۰ هزار تومان جریمه می شد؟؟ به قول یکی از دوستان ، پول کفن اون سه نفری که کشته شدند ، از ۲۰۰ هزار تومان بیشتر بود. پرونده مختومه شده و به جایی نرسیده و نتیجه ای هم نداشته.

برایم جالب بود بدانم ، نوع فشارها برای پس گرفتن شکایات به چه شکل بوده؟ چطور افراد را با ارعاب و تهدید مجبور به پس گرفتن شکایات شان کردند؟ رضا گفت:
من خودم رو می گم که به چه روشی بوده ، هر چند دوستان دیگری هم مشابه با من رضایت دادند ، اما شیوه های اخذ رضایت فرق داشت. من اون زمان سرباز بودم و زمانی که به محل خدمتم برگشتم ، دوباره مجددا به زندان کهریزک رفتم. منتها نه به بازداشتگاه کهریزک ، بلکه به زندان کهریزک. اون زندان هنوز هم وجود داره . بعد از اون من رو از یگان خدمتم که یگان هوا فضا بود منتقل کردند به منطقه خجیر ، که یک مکان بی آب و علف است. به طوری که در اون جا حتی موبایل هم آنتن نمی داد و دسترسی به چیزی نداشتم و اون جا فقط از من بیگاری می کشیدند. خجیر یک منطقه ای ست که یک درش ، انتهای اتوبان شهید بابایی ست و در دیگرش به پاک دشت باز می شود ؛ مساحت بسیار وسیعی ست.
خیلی سخت است ، حتی تصورش هم سخت است. مگر یک انسان چقدر می تواند توانایی مشقت را داته باشد ؛ از بازداشتگاهی که قرار نبوده زنده از آن جا خارج شوی ، با یک معجزه بیرون بیایی و باز مجددا در سیستم دیگری بازداشت و زندانی بشوی و باز به همان بیابان ها برده شوی؟ بعد از آزادی از کهریزک به پادگان برگشتی؟ در پادگان متوجه بازداشتت در کهریزک شدند؟
من در پادگان خدمت نمی کردم. من در یگان “یا مهدی” هوا فضا بودم که یک اداره بود و اونجا که رفتم ، دلیل غیبت هام رو پرسیدند و اونجا گفتم که من بازداشت شده بودم. وقتی این را متوجه شدند مرا به دژبان فرستادند ، از اونجا مرا به دادگاه نظامی فرستادند. اونجا تحقیق کردند و متوجه شدند حرفم درست است و من بازداشت بوده ام و نمی توانستم به محل خدمتم بروم. این مسئله براشون خوشایند نبود که یک فرد معترض جلوی شان نشسته. از اونجا دستور دادند مرا بازداشت کنند و مرا به زندان کهریزک منتقل کردند. من هشت روز در زندان کهریزک بودم که چون دایی من ، نظامی بودند کفیل من شدند و من با کفالت ایشان آزاد شدم و بعد از من تعهد گرفتند که دیگر درخواست مرخصی نکنم و همون جا بمونم تا خدمتم تمام بشه. اما به من گفتند که محل خدمتت عوض شده و عملا من یک روز در محل خدمت قبلی ام بودم که اون یک روز هم وقتم به تسویه حساب های با واحدهای مختلف هوا فضا صرف شد که از آن یگان به منطقه خجیر منتقل شدم.

دوست داشتم بدانم آیا رضا با آقای کروبی هم ملاقاتی داشت؟ آیا فجایع کهریزک را به آقای کروبی هم منتقل کرد؟
رضا گفت : زمانی که آقای کروبی افشاگری کردند ، ما داخل زندان اوین بودیم. از کهریزک به اوین برده شده بودیم و اصلا کسی هم نمی دونست که ما در اوین هستیم و خانواده هایمان هم اطلاع نداشتند.

دوباره پرسیدم که آیا پس از رهایی از زندان اوین ، نزد آقای کروبی هم رفتی؟
نه متاسفانه چون وقتی بیرون آمدم درگیر کارهای سربازی و دادگاه و بازداشت مجدد شدم و بعد هم به منطقه خجیر تبعید شدم ، عملا نتونستم نزد ایشان برم.

رضا با پوست و خون خود ، کهریزک را لمس کرده است. او یکی از افرادی ست که می تواند صحت ادعاهای آقای کروبی در مورد کهریزک را تایید یا رد کند. به او گفتم ؛ وقتی آقای کروبی کهریزک را افشا کرد ، تمام ساختار نظام به او حمله کرد که کروبی در حال تبلیغ علیه نظام و سیاه نمایی ست. می خواهم بپرسم شما که در کهریزک بودی و مسائل آن جا را با گوشت و خون خود لمس کردی ، چقدر مسائلی که آقای کروبی مطرح کرد ، را نزدیک به واقعیت می دانی و اصلا آیا ایشان سیاه نمایی می کرد و یا در حال تبلیغ علیه نظام بود؟
انگار از طرح این سوال خوشحال شد ، نفسی عمیق کشید و گفت : من واقعا از آقای کروبی تشکر و قدردانی می کنم، برای من جای تعجب داشت چطور آقای کروبی از جزییات کهریزک با این سرعت و دقت با خبر شده بود؟ من به عنوان کسی که در کهریزک بازداشت شدم و کسی که اونجا شکنجه شدم ، تمام صحبت های آقای کروبی رو تایید می کنم و به عینه آن مورد خیلی معروف (تجاوز) را در کهریزک شاهد بوده ام.

از رضا پرسیدم اگر آقای کروبی قضیه کهریزک را مطرح نمی کرد و کسی از کهریزک مطلع نمی شد ، چه بلایی در کهریزک سر شما می آوردند؟ چه آینده ای را برای خودت متصور بودی؟
چیزی که من خیلی جاها گفتم و مطرح کردم اینه که زمانی که ما رو فرستادند کهریزک ، دقیقا آقای حیدری فر به ما گفت که می روید کهریزک ، اگر زنده از کهریزک بیرون آمدید به اعتراض و پرونده شما رسیدگی می شود و ما فکر می کردیم دارن شوخی می کنند. اما چون ذهنیتی راجع به کهریزک نداشتیم ، وقتی اونجا رفتیم دیدیم که کجاست و چه جایی هست و تو چه جهنمی گیر افتادیم به حرفاشون ایمان آوردیم . در جهت تصدیق اون صحبت ها هم ، افرادی که پیش از ما بازداشت شده بودند و در کهریزک بودند به ما می گفتند که شما رو از این جا بیرون نمی برند و شما این جا هستید و به مرور زمان می میرید. اونها به ما می گفتند ماها واسه خودمون کسی بودیم که تا حالا اینجا دوام آوردیم. اونجا یکی بود که می گفت من ۱۶۵ کیلو بودم ، الان شدم ۵۸ کیلو. ولی شماها مثل من نیستین که این جا دوام بیارین. ما هم باورمان شده بود که ما این جا هستیم تا کشته بشیم. هیچ کس هم آماری از ما نداشت و اصلا کسی نمی دونست که ما کجا هستیم. فکر می کنم که یک فشارهایی بود که ما رو از کهریزک به اوین انتقال دادند. قطعا اگر فشارهایی نبود ما اونجا بودیم و کسی هم از ما خبری نداشت  و مطمئن هستم که همین افشاگری ها و فشارهای آقای کروبی بود که باعث شد سریعا ما رو از کهریزک به اوین منتقل کنند.
یاد کشتارهای دسته جمعی افتادم ؛ یعنی مرگ دسته جمعی؟
بله ، شما حساب کنید ما پنج روز اونجا بودیم ، سه نفر از ما کشته شدند. مطمئن باشید که اگر این ۵ روز ، ۶ روز می شد ، اون سه نفر کشته می شد ۲۵ – ۲۶ نفر و حتما هم یکی از اون کشته ها من بودم. چون اصلا وضعیت جسمی خوبی نداشتم و دیگه طاقتم تمام شده بود و نمی تونستم اونجا دوام بیارم.

به رضا گفتم می خواهم یک سوال خیلی سخت ازت بپرسم ، می خواهی استراحت کنی یا الان این سوال را بپرسم؟ گفت نه استراحت نمی کنم و بپرس. از او پرسیدم ؛ اگر در سال ۱۳۹۳ ، آقای خامنه ای و نظام جمهوری اسلامی تصمیم بگیرند که حوادث سال ۸۸ را جبران کنند ؛ بابت کودتایی که کردند از مردم عذرخواهی کنند ، رفع حصر از رهبران جنبش سبز کنند ، از کلیه آسیب دیدگان و خانواده های دلجویی کنند ، خسارت ها را پرداخت کنند، عاملین این جنایات را بگیرند و محاکمه کنند ، آیا شما حاضرید که فردای این روز به ایران برگردید؟
مکث کرد ، کمی فکر کرد ، توقع پرسیدن این سوال را نداشت ، نمی دانست چه باید بگوید ، اما گفت : سوال خیلی سختیه ، اگر تمام این اتفاقی که گفتید بیفته و عملی هم بشه ، باز هم من حاضر نیستم به این حکومت اعتماد کنم. چون خیلی از افراد به این حکومت اعتماد کردند ، اما این حکومت به حرفهای خودش هم عمل نکرد. یک جورایی میشه گفت که از پشت خنجر می زنند و اعتمادی نیست.

به رضا گفتم از حادثه کهریزک پنج سال گذشته ، اما شما همچنان از کهریزک سخن می گویی.خواسته ات چیست؟ چه چیزی دلت را آرام می کند و باعث می شود که با آن جنایات کنار بیایی؟ خواسته اصلی ات چیست؟
تنها چیزی که برای من مهمه و به دنبال اون هستم ، و اگر هم فعالیتی هم می کنم به دنبال اون هدف هستم اینه که عاملین اصلی این جنایات محاکمه بشوند. ما به طور قریب به یقین اطلاع داریم که این افراد و عاملین این جنایات چه کسانی بوده اند. خیلی اوقات افرادی غیر رسمی می گویند که عاملین این جنایات ، این افراد بوده اند. اما ما می خواهیم که بطور رسمی مشخص بشه چه کسانی آمرین و عاملین این جنایات بوده اند.

این افرادی که می گویند مسببان کهریزک هستند ، کیستند؟ آیا رضا نام آنها را می داند؟ آیا آنها را در کهریزک دیده است؟
ببینید، اگر بخواهیم به اصلش برسیم ، میخوره به شخص آقای خامنه ای. ولی خب وقتی میاییم پایین تر ، آقای مرتضوی ست که دستور داد ما به کهریزک منتقل بشیم. ما فقط یک معترض بودیم. مگر ما مجرم بودیم که ما رو به کهریزک فرستادند؟ ما تنها حرفمون این بود که رای ما چی شد؟ ما نه جایی رو خراب کردیم ، نه به کسی توهین کردیم ، نه حرف زشتی زدیم. در کمال آرامش یک پلاکارد دست مان بود که نوشته بودیم رای من کجاست؟ آیا چنین چیزی جرم است؟ کجا گفته اند که اگر چنین کاری کنی باید بروی کهریزک و آن قدر بمانی تا کشته بشی؟ بعد از آقای مرتضوی می رسیم به آقای حیدری فر، بعد استاندار تهران ، بعد نیروی انتظامی ، اونجا بچه ها می گفتند که آقایان رادان چند وقت یک بار با هلی کوپتر میاد اینجا و سر می زنه. چون مسیرش خیلی سخت بود و بیابان بود با هلی کوپتر می آمد.

یاد خبرهای سال ۸۸ افتادم. آن زمان شایع بود که سردار احمد رضا رادان هر روز صبح با هلی کوپتر از ستاد ناجا واقع در ونک به کهریزک می رود، بازداشتی ها را شلاق می زند و شکنجه می کند و پس از چند ساعت دوباره با همان هلی کوپتر به ستاد باز می گردد. با رضا این موضوع را مطرح کردم. رضا گفت :
ما خودمان به چشممان چنین چیزی را ندیدیم. اما اونجا بچه هایی که قدیمی تر بودند می گفتند . حتی یکی از بچه های ما از یکی از قدیمی های اونجا پرسید که اینجا چطور غذا می دهند؟ گفت این جا فقط ناهار می دهند و شام. اون هم به اندازه کف دست نان لواش که بیات و کپک زده است ، به همراه یک پنجم یک سیب زمینی که غذای هر وعده است. ما گفتیم چرا صبحانه نمی دن؟ اون زندانی گفت اون اوایل می دادند. اما یک نفر رفت اعتراض کرد و گفت غذا کمه. آقای رادان دستور داد که کلا وعده صبحانه از وعده های غذایی روزانه حذف بشه. من یک مصاحبه ای از رادان دیدم که گفته بود اگر من هم جرمی کردم ، راضیم که به کهریزک بروم. من می خوام بگم ایشون بیاد فقط یک بار خودش رو جای ما بذاره تا بفهمه چه بلایی سر ما آوردن و با بچه های مردم چکار کردن؟

رضا از مصاحبه رادان گفت ، گفت رادان گفته که اگر من هم جرمی کردم ، راضی ام به کهریزک بروم ، به ذهنم رسید که لحظه ای جای سردار رادان با رضا ذوقی عوض کنم. مثلا رضا ذوقی در سال ۱۴۰۰ ، سردار بلند پایه نظامی باشد و سردار رادان هم از بازداشتی های او . با توجه به جنایاتی که در کهریزک برای رضا اتفاق افتاده ، او چه برخوردی با سردار رادان خواهد داشت؟ می خواستم ببینم حس درونی او چیست؟ رافت ، انتقام یا خشم؟

من اگر چنین فرصتی برام پیش بیاد ، مو به مو آن اتفاقاتی که برام افتاده رو برای آقای رادان پیاده می کنم. حس انتقام دارم ، اما نه به خاطر خودم ، بلکه به خاطر همه افرادی که در کهریزک بودند. شما این رو در جریان باشید که فقط یک کهریزک نبوده و نیست. کهریزک ها بسیار هستند در ایران و در تهران.
در مکالمات با رضا ، او بارها از کهریزک های دیگری سخن به میان آورده بود و از من خواسته بود که آنها را شناسایی کنیم. از او سوال کردم ، آیا خودت کهریزک های دیگری را در ایران می شناسی؟
کهریزک دیگری که بشناسم و الان بخواهم اطلاع رسانی بکنم ، خیر . نمی شناسم. اما شبیه کهریزک “سروش ۱۱۰″ است که قبلا بوده و الان هم هست. جاهای دیگه هم هست. چون می دونید در ایران چنین بازداشتگاه ها به اون شکل رسمیت ندارن که کسی اطلاع داشته ، خصوصا در تهران . من و دوستانم که الان با هم در حال اطلاع رسانی هستیم ، هدفمون اینه که کهریزک های دیگری وجود نداشته باشه و اون اتفاقاتی که برای ما افتاد ، برای دیگران تکرار نشه.

پرسیدم قصد ندارید شکایتتون رو پیگیری کنید؟
در داخل ایران که امکانش وجود نداره ، چون قرار نیست عدالتی وجود داشته باشه. سعی می کنیم شکایتمون رو خارج از ایران و در دادگاه های بین المللی پیگیری کنیم.

از رضا می پرسم کسی از شما خواسته که بیایید همه با هم جمع بشوید و شکایتتون رو پیگیری کنید؟ خانم شیرین عبادی؟ خانم شادی صدر؟ آقای لاهیجی؟ آقای مصطفایی؟
گفت نه ، فعلا کسی با ما تماس نگرفته ، شاید هم اطلاع ندارن که ما می خواهیم شکایتمون رو پیگیری بین المللی بکنیم ، چون ما هم باهاشون تماسی نگرفتیم.

درباره یک اتفاق با رضا صحبت کردم. به او گفتم ؛ اخیرا مشاهده کردیم که عده ای قصد دارند قربانیان کهریزک را رو به روی یک دیگر قرار دهند. طبیعتا افرادی که با هم در آنجا بوده اید ، همه زجر کشیده و آسیب دیده هستید و همگی شکنجه های مشابه شده اید.احساس می کنم که این یک پروژه امنیتی ست که قصد اختلاف افکنی میان شما را دارد. فکر می کنی هدف این پروژه و اختلاف افکنی میان شما با دوستانتان در داخل ایران چیست و تصورت از این پروژه به چه شکل است؟
این اتفاقی که برای ما پیش اومده ، برای خیلی ها پیش اومده و این شیوه شناخته شده نیروهای امنیتی ست. هدفشون این هست که با این اختلاف افکنی ها قصد دارند سوژه درست کنند و تلاش کنند که جنایات کهریزک را لوث کنند و مردم دیگر آن ذهنیتی که به کهریزک دارند را نداشته باشند و قضیه را به سمت فراموشی ببرند. من شخصا همیشه مخاطبم عاملین و آمرین کهریزک بوده اند و در صحبت هام خواستار محاکمه این افراد بودم. از دوستانی که نا آگاهانه میان و یکسری مطالب رو می نویسند ، درخواست می کنم کمی دقت کنند و ببینند که هدف من و ما چیست؟ قطعا همین افرادی که در کهریزک شکنجه شدند ، هدفشون جز هدف ما نیست، ولی فریب یک سری افراد و آدمها رو خوردند ، اگر این دوستان ما اندکی در صحبت هاشون تامل کنند متوجه می شوند تنها کسی که از این تفرقه افکنی سود می بره ، دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی ست و افرادی مانند سعید مرتضوی از این تشتت سود می برند تا نام کهریزک به فراموشی سپرده بشه. هدف همه ما در درجه اول اینه که کهریزک فراموش نشود و در مرحله بعدی یاد شهدای کهریزک را زنده نگهداریم و در مرحله بعد به دنبال محکومیت آمرین و عاملین کهریزک باشیم.

به آخر گفت و گو رسیدیم. یاد یک برنامه زنده تلوزیونی افتادم. از رضا خواستم تصورش را در کوتاه ترین زمان نسبت به اسامی زیر بیان کند ، برایش جالب بود. گفت خیلی سخت است ، کاش سوالات را با هم هماهنگ می کردیم. گفتم زیبایی این گفت و گو به هماهنگ نشدن این سوالات است.

- اسماعیل احمدی مقدم : دروغ گو

- حسن روحانی : صحبت ها و شعارهایش با اعمال و رفتارش کاملا مغایر است.
- مسیح علی نژاد : یکی از دلسوز ترین و فعال ترین خبرنگاران آزاد خارج از کشور
- شیرین عبادی : مهربان و دلسوز

- هاشمی رفسنجانی: میانه رو

- مهدی کروبی : شجاع
- پرویز پرستویی: جوانمرد
- سردار محمد علی جعفری: با این که دل خوشی ازش ندارم ، اما ممنون ایشان هستم که کودتای ۸۸ را افشا کرد.
- آیت الله علی خامنه ای : دیکتاتور


هر دو خسته شدیم ، خصوصا رضا که در طول دوران پناهجویی اش ، به دلیل مشکلات مالی روزها سر کار می رود و شب ها خسته به منزل می رسد و تازه مشغول مراقبت از همسر باردارش می شود. اما این گفت و گو را برای شب یکشنبه تنظیم کردم تا رضا فردایش ، فرصت استراحت داشته باشد. از هم تشکر کردیم و از این گفت و گو راضی بودیم . اصرار کرد که قبل از انتشار ، ما حصل آن را ببیند ، اما گفتم شاید در آن اصلاحاتی انجام دهی که به دل مخاطب ننشیند و کلیشه ای بشود. او هم قبول کرد و با یکدیگر خداحافظی کردیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر