دیشب تمام وقت به "محمد نوری زاد" فکر می کردم...چندی پس از 22 بهمن امسال یکی از دوستان مرا اینوایت کرد تا پیج محمد نوری زاد را لایک کنم.از آنجا که می دانستم صفحات فیس بوک تقلبی زیادی بنام محمد نوری زاد ایجاد کرده اند و یکی دو تا از همین صفحات فیک نیز در لیست دوستان من هستند،به سراغ قسمت پیام پیج او رفتم و گفتم اگر شما محمد نوری زاد هستی یک نشانی بمن بده تا بدانم خودتان هستید! چندی بعد پاسخی آمد که خطابش با این سطر آغاز شد: سلام نازنینم... محمد نوری زاد نشانی ای بمن داد که برای نخستین بار طی یک سال اخیر از ته دل خندیدم و برق شیطنت چشمهایم را در نوردید و آنجا بود که فهمیدم خودش است.از مسائل مختلف با او صحبت کردم و در آخر خداحافظی کردم...
شاید در بین دوستان حال حاضر من در فضای مجازی و محیط واقعی افراد انگشت شماری باشند که "طول رابطه شان" به اندازه طول رابطه من با محمد نوری زاد باشد. دوازده - سیزده ساله بودم که با شهید سیدمرتضی آوینی نزد پدرم می آمد و جلسات منظمی را با یکدیگر داشتند.جلساتی که گاهی تا نیمه های شب طول می کشید.گاهی این جلسات با صداهای بلند ختم میشد و گاهی با صرف شیرینی و شربت.اما در اغلب این جلسات من در حال بازی با ابوذر (پسر محمد نوری زاد) بودم و عالم نوجوانی را طی می کردیم؛تا اینکه روز جمعه ای خبر دادند آوینی روی مین رفته و شهید شده است.حال و روز پدرم را در آن روز دقیقا بخاطر دارم.مانند مرغ سرکنده ای بود که بال بال می زد.آن روز جمعه یکی از سخت ترین روزهای ما بود،چرا که حالا پس از گذشت بیش از بیست سال هم ،تمام آن لحظات را بیاد دارم.پس از شهادت مرتضی آوینی رابطه پدرم با محمد نوری زاد کم کم به سردی گرایید و تعداد جلساتی که آنها سر یکدیگر فریاد می زدند بیشتر شد. من که دلبسته نوری زاد بودم از تکرار این جلسات نگران بودم و ترس داشتم که مبادا او را در پی قطع ارتباط با پدرم نبینم.همان ترس اتفاق افتاد و نوری زاد به کیهان مهدی نصیری پیوست و سخت ترین اعتراضات را با قلم منحصر بفردش راهی قلب پدرم کرد.طوریکه بیاد دارم بعضا پدرم شبها از شدت ناراحتی تا صبح به خود می پیچید.
همان ایام نوجوانی از پدرم سوال می کردم چرا رابطه ات با نوری زاد به این شکل شد؟ مگر شما رابطه خوبی با هم نداشتید؟ اما او پاسخی نمی داد و با ناراحتی بفکر فرو می رفت.
گذشت و گذشت و من دورادور او را پیگیری می کردم که شروع به فیلمسازی کرده است،در عین حال که هیچکدام از فیلمهای او را هم بصورت جدی پیگیری نکردم.پس از حوادث سال 1388 اندکی پس از اینکه از بازداشت موقت سپاه رها شدم روزی پدرم به منزل آمد و دیدم "برزخ" است.گفتم چه شده؟ گفت: محمد نوری زاد را گرفته اند و طوری در زندان شکنجه اش کرده اند که چهار ساعت در کما بوده است.من که هنوز دلبسته نوری زاد بودم بشدت آشفته شدم،اما در گفتار و حالت پدرم متوجه نکته مهمی شدم؛او هنوز محمد نوری زاد را دوست داشت.می شد این را در نوع گفتار و رفتارش فهمید.
دیشب داشتم نوری زاد بیست سال پیش را با نوری زاد کنونی مقایسه می کردم،به نکته مهمی دست یافتم.آن این بود که محمد نوری زاد در هر مقطعی از زندگی اش هر کاری که انجام داده از روی "اعتقادش" انجام داده است.چه آن زمان که یک تنه سپر بلای آقای خامنه ای شد،چه این زمان که یک تنه مانند موریانه پایه های تخت شاهی او را می خورد.هر دو از روی اعتقاد و شناخت واقعی قلبی اوست.به همین خاطر نه آنگاه متزلزل بود و نه امروز در تردید است.او انسانی ست با "پرنسیب اعتقادی و اخلاقی" بالا.
گاهی قضاوت برخی از دوستان درباره او را که می بینم قلبم به درد می آید.برخی ابراز میکنند ما به او شک داریم که مهره حکومت باشد.این دسته از افراد یا علاقه خاصی به فیلمهای "کارآگاه پوآرو" و "کارآگاه گجت" دارند یا اساسا فیلم تخیلی زیاد می بینند.گمان می کنند جمهوری اسلامی هم مانند حکومت پادشاهی انگلستان است که اکنون تخمی بکارد و بنشیند تا 50 سال آینده محصول آنرا برداشت کند! جمهوری اسلامی از هفته بعد خود خبر ندارد،حالا بیاید روی محمد نوری زاد سرمایه گذاری کند تا ما را فریب دهد؟ خب که چه؟ فریب دهد تا چکارمان کند؟ من تا بحال هر چه از نوری زاد دیده و شنیده ام جز صداقت و اعتقاد و انصاف نبوده است.چه آن زمان دورش،چه این زمان نزدیکش.اندکی انصاف هم بد نیست.گروهی دیگر می گویند چرا نظام با او برخورد نمی کند؟ باید گفت اگر نظام با او برخورد کند خیال شما راحت می شود که نوری زاد عامل نظام نیست؟ نظام از برخورد با امثال نوری زاد هراس دارد.چرا؟ چون این افراد مجاهدان جبهه های جنگ بوده اند و نگاه بسیاری ازدلسوزان و دل شکستگان سالهای اخیر جمهوری اسلامی به نوع برخورد با نوری زاد است.برخورد شدید نظام با او باعث ریزش افراد زیاد معتقد به جمهوری اسلامی می شود.استراتژی نظام در مواجهه با محمد نوری زادها در وهله نخست برخورد سخت و خشن برای ترساندن آنهاست.اما اگر آنها نترسند نظام چاره ای جز تحمل آنها ندارد.این استراتژی را در نوع برخورد نظام با اعتراض "سردار حسین اعلایی" هم مشاهده کردیم.سیستم امنیتی قرار نیست با هر فردی برخورد مشابه با دیگری را داشته باشد.همین که عده ای محمد نوری زاد را عامل نظام می دانند(چون نظام با او برخورد حذفی نمی کند)موفقیت دستگاه امنیتی ست.این مسائل برای کسانی قابل درک است که ساختار قدرت در ایران را می شناسند.برای افرادی که نمی شناسند قابل درک و فهم نیست.فراموش نکنیم قضاوت درباره یک موضوع باید با شناخت کافی توام باشد.
خواسته های او از جنس برخورد امنیتی نیست.قدم زدن جلوی درب وزارت اطلاعات در کدام قانون جرم است؟ برافراشتن پرچم صلح و دوستی جرم است؟ کدام احمق به جنگ کسی می آید که پرچم سفید صلح و دوستی برافراشته است؟ عکس امروز محمد نوری زاد مانند کاردی بر دل من نشست.ته چهره اش ظلم و ستم و معصومیت سالهای پیش را مشاهده کردم.او صدای مظلومیت ملتی ست که چکمه های ستم، گرده هایشان را خم کرده است.او سه خواسته مشخص دارد که یکی از آنها بازگرداندن وسایل گرانقیمتش است.این وسایل که شامل چند دستگاه مونتاژ و کامپیوترها و هارد دیسک های مربوطه است از فردی اجاره شده است و بصورت امانت نزد او بوده است تا فیلمهایش را با آن ساخته و تکمیل کند.کارد را به استخوان و جان او رسانده اند.کسانیکه آگاهند می دانند بابت اجاره این دستگاهها هر روزه باید صدها هزار تومان هزینه پرداخت کرد.این دستگاهها از سال 88 نزد اطلاعات مانده و لابد او از همان تاریخ در حال پرداخت هزینه های روزانه آن به صاحب آنهاست. اغلب افرادی که بازداشت شده اند وسایلشان هنوز در اوین مانده است. خود من چند بار پیگیری وسایلم را از بازجویم کردم و هر بار حرفی زد و در آخر گفت: آن وسایل را فراموش کن! کاش اگر کمکی نمی توانیم بکنیم(که می توانیم) نمک بر زخم هم نپاشیم.
متاسفانه او جلوی درب وزارت اطلاعات "دولت تدبیر و امید" مورد ضرب و شتم و هتک حرمت واقع شده است و وزیر اطلاعات و مسئولین ذیربط دولت آقای روحانی "باید" پاسخگوی این هتک حرمت شنیع باشند.به ماله کشان محترم هم عرض میکنم که این اتفاق قابل "ماله مالی" نیست.
https://www.facebook.com/rooholah.zam
http://rahedigar.net/1392/12/07/parsham-solh/