پس از انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ و حضور باشکوه مردمی که بر سر مطالبات به حق خود ایستادگی کردند، مجموعه مدیریتی کشور و در راس آن رهبری جمهوری اسلامی، به این نتیجه رسید که باید در شیوه کشورداری اندکی تغییر اعمال کند.
به نظر من این تغییرات به چند دلیل اتفاق می افتد:
اول – فشارهای بین المللی و فزاینده بر نظام سیاسی کشور، اوضاع شکننده و ناراحت کننده ای را در عرصه های اجتماعی و اقتصادی کشور ایجاد کرده است.رشد روزافزون پدیده “طلاق” و “مصرف مواد مخدر” ،کانونهای اجتماعی و خانوادگی را در معرض فروپاشی و تخریب قرار داده است.همچنین تورم سرسام آور و مدیریت غلط کشور ظرف مدت ۸ سال گذشته بر تضادهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دامن زده است.
دوم- پایان دوره ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد؛ او در سالهای آخر مسئولیتش ،درگیری های فزاینده ای با ارکان قدرت و روحانیون حاکم برایران داشت و در این زمان به یکی از دغدغه های جدی رهبری جمهوری اسلامی تبدیل شد.رفتار نامتعادل او در تصمیم گیریهای مدیریتی کشور و در فضای بین المللی،عرصه را بر نظام جمهوری اسلامی برای هر گونه تغییر رویکرد تنگ کرده بود. گرچه او با حمایت جدی رهبری جمهوری اسلامی و بازوان نظامیش در سالهای ۸۴ و ۸۸ روی کار آمد، اما نشان داد که همین حمایتهای بدون ضابطه و خارج از انتخاب مردم، در کوتاه مدت میتواند برای جمهوری اسلامی لطمات جبران ناپذیری داشته باشد. بنا بر گزارشهای منتشره ،فساد سیاسی و اقتصادی در دولت محمود احمدی نژاد به حدی بالا بوده است که دولت یازدهم قصد تشکیل کمیته ای بنام “کمیته پیگیری غارت ملی” را دارد.
سوم: حضور مردم در انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲ و بسیج توده ها جهت حمایت از آیت الله هاشمی رفسنجانی، حاکمیت را به واکنش واداشت. این واقعیتی گریزناپذیر است که تقریبا تمامی تریبونهای دولتی،ظرف مدت ۸ سال ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد ،بیشترین حجم تخریبها را (پس از تندرویهای اصلاح طلبان در دوم خرداد) در حق وی انجام دادند و این روند پس از انتخابات سال ۸۸ شدت فزاینده ای به خود گرفت. بطوریکه در راهپیمایی حکومتی ۹ دی، رسما شعار “مرگ بر هاشمی” علیه او، توسط جماعت تندرویِ تابلودارِ نظام داده شد و تلوزیون جمهوری اسلامی نیز از پخش این شعارها، جلوگیری نکرد. برای حاکمیت غیرقابل باور بود ،فردی که چنین آماج بیشترین حملات طی سالهای گذشته قرار داشته است ،مورد استقبال مردم واقع شود و رییس جمهور شدن او با اکثریت مطلق آراء؛ یعنی پنبه شدن تمامی رشته ها.
با رد صلاحیت او ،همان اتفاقی افتاد که شاهد آن بودیم.
حضور پرشور مردمی که در جشنهای پایکوبی خیابانی پس از انتخابات ۹۲، مطالبات سیاسی خود را فریاد می زدند ،یکی از عوامل مهم تغییر رویکرد مدیریتی کشور است.
سه عامل عمده فوق باعث شد مدیریت کشور به این نتیجه برسد که قهرا باید تغییراتی را در شیوه مدیریت کشور اعمال کند.
اما شاید برای معدود دفعات در تاریخ جمهوری اسلامی باشد که از مجموعه حاکمیتی کشور، “صدای یکسان” به گوش می رسد.سخنان حسن روحانی در جمع فرماندهان سپاه مبنی بر دخالت نکردن سپاه در سیاست و عینا تایید همان سخنان توسط رهبر جمهوری اسلامی در روز بعد را باید ستود،چه اینکه برای یکی از معدود دفعات ،نظام به این نتیجه رسیده است که در سطح بالای مدیریتی خود سیاست هماهنگی را دنبال کند و این سیاست توسط رهبری نیز پیگیری میشود.
اما قصد نگارش چنین مطلبی باز می گردد به فضای هیجانی ناشی از سفر دکتر حسن روحانی به نیویورک و ملاقات احتمالی او با رییس جمهور ایالات متحده امریکا.
به عقیده نگارنده نظام جمهوری اسلامی هر گاه در سطح بالای مدیریتی خود، توافقی را بر سر موضوعی حاصل میکند، چنان آن موضوع را با زیرکی مدیریت میکند که طیف عظیمی از جامعه متوجه اصل موضوع نمی شوند.این موضوع نیز از همان موضوعات است که جمهوری اسلامی آنرا در داخل و خارج کشور به شیوه تحسین برانگیزی مدیریت کرد.
در تاریخ ۲۶ شهریورماه، رهبر جمهوری اسلامی از “نرمش قهرمانانه” در جمع فرماندهان سپاه سخن گفت و سپاه را از دخالت در سیاست برحذر داشت.ایشان گرچه دیرهنگام اما بالاخره به این نتیجه رسید که سپاه نباید در فضای سیاسی کشور دخالت کند.پس از آن نیز تعداد اندکی از زندانیان سیاسی در آستانه سفر رییس جمهور به سازمان ملل از زندانها آزاد شدند که با آزادی این افراد “قدرت چانه زنی” رییس جمهور ایران در عرصه بین المللی افزایش یافت و همزمان وضعیت نامطلوب حقوق بشر در جمهوری اسلامی را نیز برای مدتی کوتاه در افکار عمومی جهان بهبود داد . آزادی “نسرین ستوده” ، یکی از مهمترین زندانیان سیاسی در ایران نیز در همین راستا ارزیابی میشود.
پس از آن رسانه های داخلی و بین المللی گمانه زنی هایی را از ملاقات آقای روحانی با رییس جمهور امریکا مطرح کردند و فضا بقدری داغ و هیجانی شد که کسی متوجه اصل موضوع نشد.
غیر قابل انکار است که بخش تندروی جامعه (طیف هوادار جبهه پایداری و قسمتی از نیروهای نظامی) خواستار تقابل و رویارویی نظامی و سیاسی با امریکا هستند.از طرفی جمهوری اسلامی نمیتواند بعد از گذشت ۳۵ سال از وقوع انقلاب اسلامی ،برخلاف تمامی شعارهایش عمل کند و بصورت علنی دست از تقابل با امریکا بردارد و به یکباره رییس جمهور ایران و امریکا بر سر میز ناهاری حاضر ، خوشحال و خندان با یکدیگر روبرو شوند.این رویداد در ذهن یک فرد مذهبی در فلان شهر یا روستای دور افتاده ایران که سالها در نمازهای جمعه خود شعار “مرگ بر آمریکا” سر میداده است، اثر مخربی دارد و تضاد شعار با عمل در ذهن او نقش می بندد و بدین سان جمهوری اسلامی طیف عظیمی از حامیان مذهبی خود را از دست می دهد.
با شناخت این روند،حاکمیت ایران تصمیم گرفت دو اقدام همزمان در عرصه سیاست داخلی و بین المللی را انجام دهد؛
یک – اقناع مردم داخل کشور که ۳۵ سال با شعار “مرگ بر آمریکا” زندگی کرده اند.
دوم – راهبرد سیاست بین المللی ایران و مذاکره با امریکا در جهت برون رفت از اوضاع سیاسی فعلی ایران.
آقای روحانی با شیوه ای زیرکانه راهبرد اول را به سرانجام رساند و عدم رویارویی او با رییس جمهور امریکا در جریان سفر به نیویورک در تیتراول اخبار مطبوعات ایران و جهان قرار گرفت.این اقدام سبب ساز اقناع بخشهای تندروی سیاسی و نظامی در ایران شد و این جریان با پروپاگاندای گسترده، نه تنها رضایت خود را از این اقدام اعلام کرد،بلکه قدم محکمی در جهت اقناع افکار عمومی در داخل کشور برداشت و اعلام کرد رییس جمهور ایران در نهایت اقتدار “با وجود ابراز تمایل رییس جمهور ایالات متحده امریکا ” با او دیداری نکرد.
صدرنشینی این موضوع در تیتر مطبوعات و خبرگزاریهای جهان، باعث شد مذاکرات رسمی آقایان محمد جواد ظریف و جان کری ،در سایه این اقدام قرار گیرد و وزرای خارجه دو کشور در نهایت آرامش با یکدیگر ملاقات و مسائل فیمابین خود را حل و فصل کنند.در حقیقت آقای روحانی طیف تندرو را در ایران و امریکا ،”به مرگ گرفت تا به تب راضی شوند”.
اظهارات دوم مهرماه “روح الله حسینیان” نماینده تندرو و اصولگرای مجلس شورای اسلامی و عضو شورای مرکزی جبهه پایداری در این راستا ارزیابی می شود.
او گفت:
“دکتر روحانی به هر دلیلی وارد مذاکره با آمریکا شود، همه باید از او حمایت کنند”
این اظهارات نشانگر اینست که آقای روحانی در اولین قدم خود در عرصه داخلی و بین المللی موفق عمل کرده است.
این اتفاق بروز سیاست بخردانه است که جمهوری اسلامی با وجود محمود احمدی نژاد سالها از آن بی بهره بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر