کشته شدن هر انسان ،فارغ از مرام و مسلک فکری او ،برای جامعه بشری اقدامی تکان دهنده و دردناک است.
سازمان مجاهدین خلق ،در سالهای ابتدایی وقوع انقلاب اسلامی نقش موثری در تثبیت جمهوری اسلامی داشت و التزام عملی و فکری مسعود رجوی به آیت الله روح الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران،بر کسی پوشیده نیست.
این سازمان همچنین یکی از پایه های اصلی پیدایش و وقوع انقلاب اسلامی بوده است و شهدای بسیاری را در راه مبارزه با طاغوت و رژیم شاهنشاهی ،تقدیم کشور کرده است.
مرور تاریخ انقلاب اسلامی نشان می دهد که پس از وقوع انقلاب اسلامی،این سازمان اسیر قدرت طلبی و اختلاف نظر مسعود رجوی و رهبرانش با رهبران روحانی و جوان و تازه کار حکومت ایران گردید و این سازمان در اقدامی شنیع و خلاف وجدان بشری،همزمان اقدام به انجام ترورهای کور گسترده مردمی و ترور رهبران و روحانیون جمهوری اسلامی ایران کرد که صدمات ناشی از این ترورها،در راس مدیریتی کشور همچنان هویدا و بر جا مانده است.
نگارنده همواره نزد خود متصور است که اگر فردی مانند دکتر بهشتی اکنون زنده بود(فردی که به سه زبان روز دنیا مسلط بود و سالها در خارج از کشور تحصیل کرده و دیدگاههای نوینی نسبت به انسان و دین داشت) جمهوری اسلامی چه عاقبتی میتوانست داشته باشد و یا حتی در آنصورت میتوان متصور شد که در صورت عدم شهادت دکتر بهشتی،فردی مانند سید علی خامنه ای،صلاحیت نشستن بر کرسی رهبری ایران را دارا بود؟
شخصا بخاطر دارم که در میدان نارمک تهران (که نزدیکی منزل ما در دوران کودکی من بود) چندین بمب قوی توسط این سازمان کار گذاشته شد و از انفجار مهیب آن افراد مظلوم بیگناهی کشته و زخمی و شیشه های منازل تا شعاع چندین کیلومتری فرو می ریخ
ت.بطوریکه شخصا (با داشتن سن کمی) پس از وقوع انفجارات به محل مراجعه کرده و مردم را کشته و زخمی بر روی پیاده روها و معابر می دیدم و خونهای جاری شده آنان را. هنوز خاطرات آن دوران از اذهان من پاک نشده است.
همه اینها را گفتم تا به مطلبی برسم و بگویم؛علیرغم تمامی اقدامات شنیعی که این سازمان در مسیر کسب قدرت و اختلاف با آیت الله خمینی به مردم ایران تحمیل کرد،این موضوعات دلیلی نمی شود تا در برابر کشتار بی رحمانه اعضای این گروه در اردوگاه نجف بی تفاوت و ساکت بمانم.
اگر ادعای دفاع از حقوق بشر و "دفاع از حقوق انسانی" افراد را داریم باید فارغ از هر گونه ایدئولوژی یا مسلک سیاسی،به یک انسان با "دید انسانی" بنگریم.
بستن دست افراد با دستبند و هدف قرار دادن آنها با گلوله مستقیم،دقیقا مشابه "اعدام افراد بیشمار در پای چوبه های دار با دستان و دیدگان بسته شده" در ایران است.
همانقدر که آن مذموم و غیر انسانی ست ،این نیز مذموم و مشمئز کننده است.
متاسفانه خیلی صبر و تامل کردم تا ببینم فعالین سیاسی،خصوصا افرادیکه در خارج از کشور هستند آیا نسبت به این امر واکنشی از خود نشان می دهند؟ و پاسخ آن (با کمال تاسف) منفی بود.
خوبست کمی به خود بیاییم و تغییر را ،از خود آغاز نماییم تا استحقاق و لیاقت ساختن جامعه ای انسانی را در آینده ایرانمان داشته باشیم.
جامعه ای که در آن به افراد و انسانها،فارغ از ایدئولوژی و مرام و مسلک و به صرف انسان بودن آنها نگریسته شود و از حقوق مسلم یک انسان در آن دفاع و تعدی کننده به حقوق انسانها در آن جامعه محکوم و مجازات شود.
در پایان یادآور میشوم این نوشته ،صرفا از منظر دفاع از حقوق انسانی افراد نگاشته شده و به منزله هواداری از فرد یا سازمان خاصی نیست.
حقوق انسانی هر فرد ،برای نگارنده مهمتر از مرام و مسلک و عقاید اوست.همانقدر که اقدامات سازمان مجاهدین خلق در ایران محکوم است،کشتارهای سال 1367 و کشتار اخیر در اردوگاه اشرف نیز مذموم است.
یک بام و دو هوا نمی شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر