با انتخاب دولت یازدهم توسط ۵۱% از رای دهندگان و وعده های انتخاباتی آقای دکتر حسن روحانی برای رفع حصر از رهبران جنبش سبز و آزادی زندانیان سیاسی و همچنین ابراز امیدواری وی برای حل و فصل اختلافات موجود فیمابین حاکمیت و معترضان، این امید در جامعه بوجود آمد که صدای اعتراضی مردم در رای به رییس جمهور منتخب شنیده شده و حاکمیت بنا دارد به حقوق شهروندی و قانونی آحاد جامعه (با توجه به گذشت بیش از چهار سال از اعتراضات مردمی سال ۸۸) از دریچه ای نو نگریسته و نگرانیهای مردم را مرتفع کند.
مردم به واقع بر مواضع خویش “مردانه” ایستاده اند و این را در شادیهای خیابانی پس از انتخابات ریاست جمهوری نشان دادند .شعارهای مطرح شده در این تجمعات هم حکایت از ایستادگی مردم بر مواضع انتخابات سال ۱۳۸۸ را دارد. این مهم ثابت کرد که با وجود غصب تمامی تریبونهای حکومتی توسط جریان اقتدارگرا و متمایل به رهبر جمهوری اسلامی در چهار سال اخیر، هنوز ابهامات زیادی نسبت به روند غیرقابل قبول انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ در اذهان عمومی باقی مانده است که اتفاقا حاکمیت نتوانسته این ابهامات را برطرف کند، هر چند که رییس جمهور برآمده از این انتخابات در دو اظهار نظر عجیب عنوان کند که پرونده انتخابات سال ۱۳۸۸ بسته شده است و هیچگونه ابهامی نسبت به آن وجود ندارد!
واقعیت این است که تمرکز قدرت در ساختار جمهوری اسلامی متاسفانه در دستان رهبریست و اگر رهبری اراده کند نه تنها اجازه هر گونه حرکتی را از رییس جمهور، بلکه از دولت تحت مدیریت وی نیزسلب می کند. شاهد این مدعا ، نوع رفتار رهبر ایران و نهادهای تحت امر او با محمود احمدی نژاد “رییس دولت” قبلی ست که در دو سال آخر مسئولیت وی هر گونه حرکت او “سیاسی” تلقی شد و همگان نتیجه حمایت مطلق رهبری از محمود احمدی نژاد را هم دیدند . قطعا آقای روحانی بر این امر واقف است و بخاطر همین است که قصد دارد بین شعارهای انتخاباتی خود و دستورات رهبری نوعی “توازن” ایجاد کرده تا دو طرف را راضی نگه دارد. اما ایشان باید توجه داشته باشد که همین شرایط را (چه بسا بدتر) سید محمد خاتمی داشت و او به شهادت دوست و دشمن در این نوع “مدیریت دوگانه” موفق نبود. آقای روحانی باید بداند که انتخاب خود بر مسند ریاست جمهوری را از ناحیه حمایت آقایان خاتمی وهاشمی رفسنجانی بدست آورده است، هر چند اخبار خوشی از ادامه حمایت اصلاح طلبان از وی به گوش نمی رسد.
عدم ایستادگی آقای روحانی بر گزینه های انتخابی خود برای وزارتخانه های مختلف و اعمال فشار رهبری برای رد گزینه هایی چون آقایان توفیقی، میلی فرد و …نشان می دهد رهبری قصد ندارد سکان مدیریتی سیاست داخلی کشور را به دستان رییس جمهور منتخب بسپارد، برعکس عملا با تفکیک دوگانه امور مربوط به “سیاست خارجی” و سیاست داخلی” ، مرزهای بدیعی را با رییس جمهور منتخب مردم ایجاد کرده است. اخبار رسیده نیز دقیقا این موضوع را تایید میکند.
قصد دارم به مناسبت “هزارمین روز حصر آقایان موسوی و کروبی و بانو رهنورد” گوشه ای از اخبار پشت پرده را در اختیار خوانندگان محترم قرار دهم :
پرده اول – طی هفته های پس از انتخابات ریاست جمهوری، رهبر ایران چندین ملاقات با افراد تاثیرگذار داشته است که آنها هم اتفاقا برای وساطت و پا درمیانی در موضوع “رفع حصر از رهبران جنبش سبز” نزد ایشان رفته بودند. مشخصا به چند ملاقات اشاره میکنم ؛از جمله آنها ملاقاتهایی با آیت الله امینی، آیت الله استادی و مهندس اسحاق جهانگیری بوده است.
رهبری در هر سه این ملاقاتها با موضعی “نرم” رفتار کرده و نسبت به موضوع رفع حصر، “انعطاف” نشان داده و حتی در بین صحبتهای خویش اشاره به تصمیم شورای عالی امنیت ملی و “تبعیت خود از تصمیم این نهاد” درباره موضوع فوق کرده است.
پرده دوم – پس از این ملاقاتها و انتخاب آقای علی شمخانی به دبیری شورای عالی امنیت ملی کشور،ایشان به ملاقات رهبری می رود و با تصور اینکه رهبری در ملاقاتهای سه گانه فوق الذکر مواضع منعطفی از خود نشان داده است ،موضوع رفع حصر را مطرح می کند. پس از طرح این موضوع رهبری با حالتی برآشفته، از خیانتهای آقایان موسوی و کروبی می گوید و خطاب به آقای شمخانی اظهار می دارد: “این افراد مسئول خونهای ریخته شده مردم در خیابانها هستند و آنها گناهکار و مجرم بوده و حصر کمترین کاریست که نظام در حق آنها انجام داده است! (این عبارات آشناست و رهبر ایران در ملاقاتهای متعدد نیز این جملات تکراری را بیان کرده است). آقای شمخانی با حالتی متعجب اظهار میکند که شما در ملاقاتهای خود با آیت الله استادی و آیت الله امینی و آقای جهانگیری مطالب نرم تری را بیان فرموده و حتی نسبت به تصمیم شورای عالی امنیت ملی اعلام تبعیت کرده اید!
آیت الله خامنه ای که گویا تصور کرده بود آقای شمخانی از آن ملاقاتها و محتوای رد و بدل شده با آقایان اطلاع ندارد، کمی صحبتهای بعدی خود را تعدیل کرده و همان حرفها را در این ملاقات نیز تکرار میکند و حتی به موضوع “تبعیت خود از تصمیم شورای عالی امنیت ملی” نیز مجددا اشاره می کند!
پرده سوم – پس از ملاقات آقای شمخانی با رهبری ایشان گزارش ملاقات را به رییس جمهور داده و این امید در جامعه شدت می گیرد که در عید غدیر، رفع حصر از رهبران جنبش سبز صورت می گیرد و شورای عالی امنیت ملی قرار است در این موضوع دخالت کند. حتی مصطفی پورمحمدی وزیر دادگستری نیز به این امیدها دامن می زند و نسبت به آزادی زندانیان سیاسی و رفع حصر در عید غدیر ابراز امیدواری میکند. اما به ناگاه طی دو اظهار نظر از سوی صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه و محسنی اژه ای سخنگوی همان قوه، تمامی امیدها تبدیل به یاس می شود.
آن دو در اظهاراتی جداگانه به شدت نسبت به موضوع رفع حصر واکنش نشان داده و حتی از پیگیری عقبه جنبش سبز نیز سخن بر زبان می رانند و جالب اینکه این را وظیفه قانونی خود نیز می پندارند!
پرده چهارم – پس از این اظهارات آقای روحانی نزد رهبری می رود و درباره موضوع رفع حصر مطالبی را بیان می کند، اما رهبری بر همان مواضع خویش پافشاری کرده و بدین ترتیب موضوع رفع حصر منتفی می گردد. درهمین ملاقات آقای روحانی گزارشی از فعالیت “کارگروههای کارشناسی دولت” در شاخه های مختلف را به رهبری ارائه می کند.
این گزارش، همان گزارشی ست که آقای روحانی وعده انتشارش را در اولین دوره “صد روزه” تصدی مسئولیت ریاست جمهوری به مردم داده است. رهبری توصیه میکند که آقای روحانی این گزارش را اصلاح کرده و رییس جمهور را از انتشار گزارشاتی که “سیاه نمایی اوضاع کشور” است برحذر می دارد. ایشان به رییس جمهور می گوید که گزارشات خود را طوری تنظیم نماید که “امید” را در مردم از بین نبرده و جامعه را نسبت به آینده کشور “امیدوار” نماید. در ادامه این ملاقات رهبری طی سخنان خود، بصورت تلویحی از رییس جمهور می خواهد تمامی “همت” خویش را مصروف “سیاست خارجی کشور” نموده و از دخالت جدی در امور داخلی کشور خودداری نماید و این امر را به نهادهای زیر نظر رهبری محول نماید. استدلال رهبری هم این است که “کلید” حل مشکلات کشور در رفع تحریمها و توافق در پرونده هسته ایست و اولویت در دولت باید “حل و فصل این اختلافات” باشد. طبیعتا با گشایش در پرونده هسته ای کشور، مردم نیز از برکات رفع تحریمها بهره مند می شوند و بدین سان اقدامات جدی دولت در “سیاست داخلی” نیز محدود می شود.
پرده پنجم – آقای علی جنتی در اظهاراتی بیان میکند که؛ “قصد دارد سیاست های فرهنگی سید محمد خاتمی و عطاءالله مهاجرانی را در وزارت ارشاد ادامه دهد” .
پس از این اظهارات وی به ملاقات رهبری می رود و رهبری با اظهار ناراحتی شدید از این سخنان، بشدت به سیاستهای فرهنگی دوران آقایان سید محمد خاتمی و عطاء الله مهاجرانی حمله کرده و از آن با عنوان ” وادادگی فرهنگی” تعبیر میکند. ایشان در اظهاراتی خطاب به آقای علی جنتی بیان میکند که ؛ “بیان این مواضع از طرف شخصیتی چون شما بسیار عجیب و باور نکردنی ست”. پس از این ملاقات بود که علی جنتی مواضع فرهنگی خود را مطابق با خواست رهبری اصلاح و حتی در مسئله توقیف روزنامه بهار نیز مشاهده شد وی نه تنها واکنشی به توقیف این روزنامه نشان نداد، بلکه اظهار کرد “اگر آقای مهاجرانی هم بود، همین کار را می کرد” !
با بیان قسمتی از دانسته ها در خصوص این ملاقاتها بنظر می رسد آقای روحانی دچار مشکلات جدی در تحقق شعارهای انتخاباتی خود شده است و نمی تواند بخش اعظمی از شعارهای خویش را عملی سازد.
اگر او نتواند در سیاست خارجی نیز توفیقی بدست آورد بعید نیست که دولت بعدی در اختیار جبهه پایداری و فردی مانند سعید جلیلی قرار گیرد.
می گویند تاریخ برای عبرت آموزی ست و کاش آقای روحانی نیز عبرت بگیرد و بداند محمود احمدی نژاد محصول روش مدیریتی سید محمد خاتمی در مواجهه با دوگانه “رهبری – مردم” بود.
نباید اشتباه اصلاح طلبان را در پدید آمدن فردی مانند محمود احمدی نژاد، کمتر از اشتباه رهبری ایران در” نزدیکی نظرش به احمدی نژاد” دانست. چه اینکه اگر اوضاع به همین منوال پیش برود از دولت دکتر حسن روحانی هم فردی مانند سعید جلیلی بیرون خواهد آمد که قطعا ” نزدیکی نظر رهبری به او” ،از عنایات رهبری نسبت به آقای روحانی بیشتر است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر