دادگاه پاریس و برخی تاملات آن!
روز دوم فروردین ( 22 مارس) دادگاهی در شعبه 13 جزایی پاریس برای رسیدگی به اتهام شش فعال سیاسی تشکیل شد.
ماجرا از این قرار بود که 19 اردیبهشت سال 1389 تعداد زیادی از ایرانیان در اعتراض به حکم اعدام فرزاد کمانگیر و سه زندانی سیاسی دیگر روبروی سفارت جمهوری اسلامی ایران در پاریس تجمع کردند.من شاهد آن تجمع نبودم.اما طبق اظهارات حاضرین در دادگاه , تجمع بصورت آرام و مسالمت آمیز برگزار شده.ولی در ساعات انتهایی آن کارکنان سفارت ایران اقدام به تحریک حاضرین کرده و حاضرین نیز اقدام به کندن دوربین و پلاک سفارت و همچنین شعار نویسی بر دیوار آن نمودند.
روز اول فروردین بود که آیت الله علی خامنه ای رهبر ایران در سخنانی در مشهد , از فرانسه بعنوان یکی از دشمنان بزرگ ملت ایران نام برد و ...
من یکشنبه شب از وجود چنین دادگاهی مطلع شدم , گرچه ساعت شروع دادگاه 9 صبح بود و من باید دخترم را 8/30 صبح به مدرسه می رساندم.اما راس ساعت 9 صبح در دادگاه حاضر شدم.
شکوه عمارت دادگاه در بدو ورود توجهم را جلب کرد.همچنین وجود ایرانیانی که جلوی در ساختمان دادگاه در انتظار بازرسی برای ورود به دادگاه بودند نیز دلگرمی خاصی بمن داد.احساس کردم که ما نیز مانند سایر اقوام می توانیم از یکدیگر در مواقع خاص پشتیبانی نماییم و این مهم را نیز فرهنگ سازی کنیم.
از حضور سایر فعالین سیاسی شناخته شده در دادگاه خبری نبود و این کمی باعث تاسف بود.معمولا در میان گروههای مخالف و منتقد حکومت ایران همه خود را "ژنرال" می پندارند و زیر بار این حرفها نمی روند که... گرچه نمیدانند در میدان نبرد فقط ژنرالها نیستند که جنگ را اداره می کنند.بلکه عوامل بسیاری هستند که "ژنرالها" را یاری می دهند تا پیروزی کسب شود! البته کشور فرانسه از دیر باز نیز چنین بوده است و این خاصیت را داشته که افراد سرشناس سیاسی مخالف حکومت ایران را در خود جای داده است.چه در زمان حکومت پهلوی که افرادی مانند دکتر ابراهیم یزدی و دکتر حسن حبیبی در فرانسه بودند و انقلاب ایران در سالهای انتهایی آن از فرانسه هدایت شد و چه پس از وقوع انقلاب که دکتر شاپور بختیار و مخالفان دیگر جمهوری اسلامی در این کشور سکنی گزیدند و فعالیتهای سیاسی خود را در اینجا پیگیری می کردند.بخاطر همین اغلب افرادی که به فرانسه می آیند خود را ژنرال می پندارند! عدم وجود فعالین سیاسی شناخته شده باعث شد که من در آنجا کسی را نشناسم و چون در آن تجمع نیز حضور نداشتم افرادی که متهم بودند را تقریبا نمی شناختم و آنها نیز من را !
تا اینکه "آیدا قجر" آمد. آیدا را میشناختم و باعث شد کمی درباره مسائل دادگاه با هم صحبت کنیم.متهمین هم تک تک وارد شدند و از قضا آقای بابک داد کنار من نشست. پس از دیدن ایشان نگرانی خاصی وجود مرا در بر گرفت.زیرا راههای ورود به شعبه 13 دادگاه پاریس به حدی طولانی بود که آقای داد بسیار "عرق" کرده بود و با بیماریهای خاصی هم که داشت شدت این "تعرق" چندین برابر شده بود.به ایشان "دستمال کاغذی" تعارف کردم و ایشان نیز کیسه ای را بمن نشان داد و گفت: تمامی مایحتاج آن روز را در آن نهاده است!
من آقای داد را تابحال از نزدیک ندیده بودم.این اولین باری بود که ایشان را می دیدم.اما برای خود یک تکلیف سیاسی فرض کردم و در دادگاه حاضر شدم.
دادگاه مراجعین بسیاری داشت و رسیدگی به پرونده ایرانیان معترض در نوبت آخر قرار گرفت.چون زبان فرانسوی ام خوب نیست از قضا در کنار خانمی نشسته بودم که از ایشان هر از چندی سوال می کردم که چه اتفاقی در حال وقوع است! ایشان نیز با طمانینه پاسخ تمام سوالات مرا می داد.
یکی چک داشت.یکی بدون گواهینامه رانندگی کرده بود و برای بار پنجم در برابر دادگاه قرار می گرفت.خانمی در نوبت رسیدگی بود که تلفن همراهش زنگ خورد و ژاندارمری حاضر در دادگاه او را بیرون هدایت و وقت رسیدگی را از دست داد و ...
بالاخره نوبت به ایرانیها رسید و چون دو نفر از حاضرین "زبان فرانسوی" را بلد نبودند تا آمدن مترجم مخصوص دادگاه , یکربع تنفس داده شد.
در زمان تنفس همگی از دادگاه خارج شدیم و من با آقای داد شروع به صحبت کردم.ایشان در همان ابتدا گفت : چهره شما برای من آشناست. من نیز خودم را معرفی کردم و ایشان نیز با گرمی از من استقبال و ادامه صحبتها را با ایشان پی گرفتم.
ایشان از خاطرات "هفته نامه مهر" و "سید ابراهیم نبوی" و "یوسفعلی میرشکاک" برای من مطالبی را تعریف کرد.در همین حال با هم قدم زنان جلوی در دادگاه می رفتیم تا سیگاری بکشیم و برگردیم.آشنایی با آقای داد و تعریف خاطرات سالهای 76-1375 برای من جالب بود و مرا به سالها پیش برگرداند...
پس از گذر این زمان به دادگاه برگشتیم و تمامی متهمین جلوی قاضی ایستادند.آقای داد از قاضی اجازه گرفت که چون نمیتواند بایستد بنشیند و قاضی نیز پاسخ مثبت داد.اما سایر متهمین ایستاده در محضر قاضی روند دادگاه را پیگیری کردند.
من نزد خود حدس می زدم نباید دادگاه مهمی باشد.زیرا با توجه به سخنرانی روز قبل آیت الله خامنه ای در مشهد , احتمال برخورد نمی دادم.این حدسیات تا زمانی ادامه داشت که خانم دادستان در محضر قاضی ایستاد و از محضر دادگاه برای شش متهم پرونده تقاضای پنج میلیون یورو جریمه نقدی و پنج سال زندان کرد!!
پس از صحبت خانم دادستان نگرانی تمام وجود حاضرین در دادگاه را فرا گرفت و من تازه فهمیدم قضیه تا چه حد جدی ست.واقعا تمام حاضرین ایرانی در دادگاه مبهوت بودند و من پیش خود فکر می کردم اگر این مجازات تایید نشود و دستکم یکسال زندان و یک میلیون یورو جریمه نقدی تایید شود چه اتفاقی خواهد افتاد؟؟
در قوانین جزایی فرانسه اگر فردی متهم به پرداخت جریمه مالی شود و پولی نداشته باشد که پرداخت کند باید به ازای هر ده یورو جریمه نقدی , ده روز در زندان باشد و این یعنی به هر کدام از متهمان 228 سال زندان می رسید!!
قاضی پرونده را روی میز نهاد و من با دیدن پرونده ای که با چهار "کش" بزرگ نگهداری میشد به یاد پرونده خود در دادگاه انقلاب تهران در سال 88 افتادم.
پرونده ای که 500 صفحه بود و اطلاعات سپاه آن را تشکیل داده بود و تقاضای 15 سال حبس برای من نموده بود.در آن پرونده جانشین اطلاعات سپاه کیفرخواست را تهیه نموده بود و از قاضی صرفا تقاضای حکم کرده بود.اساسا در دادگاههای عمومی و انقلاب کشور اکثر قاضی ها ماشین امضاء دستگاههای امنیتی هستند.
در این پرونده نیز سفارت ایران مدعی بود و پرونده بقدری کامل طراحی شده بود که تمامی عکسهای متهمین در حال کندن دوربینهای سفارت و شعار نویسی در آن وجود داشت و کسی نمی توانست موارد اتهامی را کتمان کند.
اما فرق بزرگی که بین این پرونده و آن پرونده وجود داشت این بود که من و سایر زندانیان از پرونده اتهامی خود خبر نداشتیم. چون نه قاضی و نه بازپرس اجازه مطالعه پرونده را به من و پدرم نمی دادند که بتوانیم از خود دفاع کنیم و لایحه دفاعیه ای تنظیم نماییم.اما در این پرونده در "کمال آزادی" به متهمین و وکیل آنها اجازه دسترسی به محتویات پرونده داده شده بود و متهمین تک تک موارد اتهامی را می دانستند و حتی عکسهای خود را نیز در حین شعار نویسی بر دیوار سفارت دیده بودند!
تمامی افراد دفاعیات خود را بعمل آوردند.اما به عقیده من دفاعیات آقای بابک داد که نفر آخر متهمین بود که از خود دفاع می کرد در تعیین تکلیف دادگاه و حکم قاضی اثر زیادی داشت.
خوشبختانه آقای داد شرح دفاعیات خود را مفصلا نوشته است که خوانندگان را به آن ارجاع می دهم.
پس از دفاعیات آقای بابک داد قاضی همان زمان حکم تبرئه شش متهم را صادر کرد.در حالیکه مرسوم اینست که قاضی برای اعلام حکم پرونده های این چنینی زمانی را بعنوان تنفس اعلام می نماید و پس از آن حکم را صادر میکند.اما در این پرونده قاضی دادگاه بدون اعلام تنفس , حکم پرونده را سریعا و راسا صادر کرد. البته سخنرانی روز قبل آیت الله خامنه ای نیز تاثیر زیادی در اعلام تبرئه متهمین داشت!
دستکم این سخنرانی باعث شد پدیده وخیمی برای فعالین سیاسی اتفاق نیفتد و عاقبت این پرونده پایان مبارکی برای عزیزان ما باشد!
در آخر همگی با خوشحالی برای قاضی دادگاه "کف" زدیم که با عکس العمل شدید قاضی و ژاندارمری حاضر در دادگاه مواجه شدیم و پس از اعلام پایان رسیدگی از دادگاه خارج و عکسهای یادگاری گرفتیم.
آقای داد بنده را به صرف یک "کافه" دعوت کرد و من نیز از ایشان عذر حضور خواستم و آن جمع بیاد ماندنی را ترک کردم.
امیدوارم سال جدید , سال خوبی برای تعیین سرنوشت ایران و ایرانی باشد.
صفحات فیس بوک من: https://www.facebook.com/ROOHOLLAH.ZAM
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر